زخم بینام و دزد نور زندگی
یک زخمی هست که بی نام است. این زخم بقدری عمیق است که نه میتوان آن را بدرستی توضیح داد و نه درک کرد…
این زخم، به کلمه نمیآید، حرف نمی شود، جراحتی می شود عمیق و کاری…
و روان آدمی فقط تلاش میکند زنده بماند. نه اینکه معنا بدهد یا تحلیل کند… همین تلاش برای زنده ماندن طاقت فرساست. دوام آوردن، بدون فروپاشیدن!
«بیون» این حالت را در شرایط جنگ، بمباران، یا بحرانهای شدید روحی و روانی توصیف میکند. جایی که روان هنوز کار میکند؛ اما نه برای فکر کردن. بلکه برای بقا…
مثل کودکی که چیزی دیده اما هنوز زبان ندارد برای گفتنش….
شناخت این رنج بینام به ما کمک میکند که بفهمیم چرا گاهی نمیتوانیم احساساتمان را توضیح دهیم یا چرا در مواجهه با بحران فقط سکوت میکنیم یا خیره میشویم….
این زخم خام میتواند سالها بعد، در قالب اضطراب، افسردگی یا خشمی بی دلیل ظاهر شود.
شناخت این نوع رنج به ما کمک میکند بفهمیم چرا گاهی نمیتوانیم احساساتمان را توضیح دهیم - چرا در مواجهه با بحران فقط سکوت میکنیم یا منجمد می شویم - چرا برخی ترسها یا واکنشها ریشه در خاطره ای ندارند، بلکه در تجربه ای بینام نهفته اند.
زخم« بینام» مثل سایه ای است که نام ندارد؛ اما وزن دارد. درمان این رنج یعنی دادن نام به این سایه و بازگرداندن، نور به جایی که تاریکی در درون آن بی صدا نشسته است.
بازسازی معنا این زخم را چاره میکند. فرد کمکم میتواند برای زخم «بینام» خود واژه، تصویر و معنا پیدا کند.
برای همین، نوشتن برای معناسازی از زخم هایی که بر جان آدمها نشسته، کاری ضروری ست.
*******************************************************************************
و تویی که مثل یک دزد، نور زندگی بقیه رو می دزدی!
آرامش را از قلب و روحش، سلب میکنی!
مثل یک گرگ، با پوشیدن لباس گوسفند، وارد حریم خانه دیگران می شوی!
و بعد اهل ان خانه را بی رحمانه می دری. روزی جواب این حرمت شکنی ها و سو استفاده از اعتمادها را می دهی. ر.زی که دیر نیست… چون حجت بر تو تمام شده…
فرم در حال بارگذاری ...