خدایا با ما مثل خودت رفتار کن، نه مثل خودمان....

هوالرحیم

سلام مهربان خدای من، سلامی که اسم زیبای توست، از توست و دوباره بر تو باز می گردد…

مهربانم، از حال و روز زمینیان نمی گویم که تو خود می دانی…

از حال و روز خودم هم نمی گویم، که تو خود بهتر می دانی….

فقط یک چیز بگویم و آن اینکه وقتی برادران یوسف شرمنده از اعمال خویش، به یوسف گفتند که ما را ببخش، یوسف با بزرگواری تمام آنها را بخشید….

حال در مورد تو چه می توان گفت، یوسف که بنده تو بود، تو خویش چگونه ای؟

عزیزترینم، مهربانترینم، ای که نیکوترین نام ها از آن توست، نیکی ها و زیبایی ها از تو سرچشمه می گیرند، تو مبدا همه خیراتی، تو مهربانترین مهربانانی، تو ارحم الراحمینی….

تو را قسم به حقی که بر ما بندگانت داری، با ما آنگونه باش که خودت آنچنینی نه آنگونه که ما هستیم…

تو همان غفور، ودود، رحیم، رحمان،رئوف، کریم و بخشنده ای باش که از قدیم بوده ای و ما تازه به دوران رسیده ها را در کبر و غرور و ظلم و عصیان و جهنمی که برای خود ساخته ایم، تنها نگذار….

آری تو مقیل العثراتی، کریم الصفحی، غفارالذنوبی، اله العاصینی….پس تو را قسم به نام های نیکویت، از ما نیکو درگذر ای کریم الصفح…

پ.ن. در این روزهای پایانی سال نود و رنج، امیدوارم که از خاکستر این رنج ها، سیمرغی زیبا از انسانیت در نهاد تمام ما بوجود آید و تا رسیدن به قله قاف وجود، پر گیرد…

چند کلمه با امام عصر

چند کلمه با امام عصر…

آقاجان، می گویند وقتی امام حسین عازم کوفه بودند، در این راه عده ای به کاروان ایشان اضافه می شدند و عده ای هم از این کاروان جدا می شدند…

یکی از این افراد، زهیر بن قین بود…

اما داستان پیوستن او به امام را همه ما می دانیم، اینکه او از امام فراری بود و سعی می کرد که قافله کوچکش با فاصله از قافله امام قرار بگیرد…

اما…اما..اما.. سرانجام این امام حسین بود که زهیر را خرید وچه خوب خرید و زهیر عاقبت بخیر عالم شد…

حالا امام جانم مولای خوبم، کاروان شما هم چند قرن است که به راه افتادن است و گویا دارد به آن واقعه بزرگ نزدیک می‌شود.عده ای ملحق به این کاروان می شوند و عده ای جا می مانند…??

مولایم، در این عصر نیمه رجب که دعا به اجابت می رسد، از تو می خواهم که مرا هم بخر….????نگذار از این کاروان جا بمانم…بگذار تا آخر با تو باشم…

آقاجان من هم از تو فرار می کنم، هر چند در ظاهر می گویم دوستدار توام…ولی تو هم مثل حسین، این فراری را به دام خود بیانداز،اسیر خود کن، صید خود کن..

قول می دهم فرار نکنم…

 

شمشیر تیپو سلطان

احتمالا کسانی که دهه شصتی هستند، سریال شمشیر تیپو سلطان را به یاد می آورند.این سریال درباره یکی از پادشاهان منطقه میسور هند به نام تیپو سلطان بود. تیپو پادشاهی شیعه بود که سالها در برابر استعمار انگلیس مبارزه کرد. او سعی می کرد در هر منطقه ای که بر آن مسلط می‌شد، مردم را به اسلام و تشیع فرا  بخواند و به آنها کمک می کرد تا درس بخوانند و در برابر استعمار گران بایستند. اما استعمارگران با کمک خائنین داخلی و خصوصا صادق خان، سرانجام سلطان را شکست دادند و او را به شهادت رساندند. هنوز هم صحنه ای از این فیلم در ذهنم باقی مانده، جایی که همسر تیپو به او التماس می کرد تا با شلیک گلوله‌ای زندگی او را خاتمه دهد تا او به دست دشمنان و استعمارگران و خائنین نیفتد…  ولی حالا علت این کار را می فهمم?؛چون امروز با وجود سانسور شدید خبری درباره مسلمانان هند و کشمیر، پیام های دلهره آور از کشته شدن،زنده به گور کردن، سوزاندن و تجاوز به نوامیس مسلمان به گوش می رسد…وای که اگر انسان از شنیدن این خبرها جان بدهد، بر او ملامتی نیست(مضمون فرمایش حضرت امیر) از دستم کاری بر نمی آید مگر دعا و توسل….و دعا اسلحه مومن است….پس خدایا تو را قسم بحق عمه جانم زینب، فرج امام عصر را برسان….

ادعا یا حقیقت؟

شیعیان واقعی کیستند؟

آیا ما هم می توانیم، چنین ادعایی داشته باشیم؟

شیعه واقعی بودن،مسئله مهمی است، مقامی است که مطلوب و محبوب محبین اهل بیت است. گاها ما هم لفظا، چنین تعبیری را به کار می بریم…

اما حقیقت چیست؟ امروز به داستانی درباره زندگی امام جواد علیه السلام برخوردم که شاید رزق معنوی و معرفتی ام بود، که با شما همراهان به اشتراک می گذارم.

مردى با خوشحالى بر امام جواد عليه السلام وارد شد، امام عليه السلام به او فرمود: چرا تو را اين گونه شادمان مى بينم ؟
عرض كرد: يابن رسول اللّه ! شنيدم كه پدرت فرمود: بهترين روزى كه بنده خدا بايد در آن خوشحال باشد روزى است كه خداوند به او توفيق انفاق و نيكى به برداران مومن خود را مى دهد. امروز ده نفر از برادران فقير و عيال وارم از فلان جا براى كمك نزد من آمدند و من هم به هر يك از آنها كمك كردم ، از اين رو خوشحالم .
امام جواد عليه السلام فرمود: به جان خودم قسم سزاوار است كه خوشحال باشى البته اگر اعمال خير خود را محو و نابود نسازى .
عرض كرد: چگونه اعمالم را محو كنم در حالى كه من از شيعيان خالص شما هستم .
امام جواد عليه السلام فرمود: با همين سخنى كه داشتى صدقات و نيكى به برادران مومنت را باطل و نابود ساختى .
عرض كردن چگونه يابن رسول اللّه ؟
امام جواد عليه السلام فرمود: اين آيه را بخوان .
ياايهالذين آمنوا لاتبطلوا صدقاتكم بالمن و الاذى .
اى كسانى كه ايمان آورده ايد بخشهاى خود را با منت و آزار باطل نسازيد. 
عرض كرد: يا بن رسول اللّه ! من منتى بر كسانى كه به آنها كمك كردم نگذاردم و آنها را آزارى ندادم .
امام عليه السلام فرمود: خداى عزوجل فرمود: (صدقات خود را به منت و اذيت باطل نكنيد)
نفرمودند: تنها با منت و آزار بر كسانى كه به آنها مى بخشيد باطل نسازيد.
آيا آزار به كسانى كه مورد بخشش قرار گرفته اند مقرب خداوندند يا ما؟
حضرت فرمود: تو فرشتگان و مرا آزار دادى و صدقه خود را محو كردى .
عرض كردم : چرا؟
امام عليه السلام : به خاطر اينكه گفتى من از شيعيان خالص شما هستم . آيا تو را مى دانى شيعه خالص ما كيست ؟
عرض كردم : نه
حضرت فرمود: شيعيان خالص ما مومن آل فرعون ، حبيب نجار، سلمان ، ابو ذر، مقداد و عمارند و تو خود را برابر آنها دانستى . آيا تو با اين ادعا ملائكه و ما را آزار ندادى ؟
آن مرد گفت : استغفراللّه و اتوب اليه ، حال چگونه بگويم ؟
حضرت فرمود: بگو من از دوستان شما و دشمن دشمنان شما هستم و دوستان شما را دوست دارم .
عرض كردم : همين گونه مى گويم و از آنچه گفتم و موجب ناخشنودى شما و ملائكه گرديد توبه مى كنم .
امام عليه السلام فرمود: اكنون پاداش بخششهاى تو به تو بازگشت .( بحار الانوار، ج 78، 159.)

برای شش‌ماهه

سلام عزیزترین مولا…

سلام دلبر شیرین اهل بیت…

نمی‌دانم چگونه برایت بنویسم…

آقازاده‌ی امام حسین، امروز روز میلاد توست…

داشتم فکر می کردم، که اگر بی رحم‌ها اجازه می دادند، اقلا چند سال بیشتر، در این دنیا زندگی می کردی و قد می‌کشیدی و حرف می زدی و خواهران بیشتر دور سرت می‌چرخیدند…

شاید دل مادرت رباب اینقدر نمی سوخت…

آخر تو عصای پیری پدر بودی، ته تغاری حسین…

حرف زدن درباره ات حتی در روز میلادت، ختم به روضه است…

باب‌الحوایج کوچک حسین، با دست های کوچکت، گره های بزرگ عالم را بگشا، گره ظهور مهدی را، گره بیماران را،…

دخیلم به قنداقه‌ی خونینت…

می روی قدری آرام‌تر …???