برشی از یک کتاب 7

استاد علی صفایی حائری

🪴در دنيايى كه شب و روز و بهار و پاييز و زمستان و تابستان با هم است، نمى ‏توان از شب رنجيد، كه روز در راه است.

🪴نمى ‏توان به روز دل‏خوش بود، كه گرفتار شب است.
نمى ‏توان در بهار غزل ‏خوان شد، كه پاييز در راه است.
نمى ‏توان در پاييز غصه ‏دار ماند، كه بهار مى ‏آيد.

🪴پس در اين دنياى بى ‏آرام، نمى ‏توان نشست. نمى ‏توان مغرور و مأيوس بود.

🪴آن‏ها كه شب و روز را و بهار و پاييز را مقصد گرفته ‏اند، هر دو به پوچى مى ‏رسند.

🪴 آن‏ها كه حركت را و كوچ را و رحيل را فهيمده ‏اند و بانگ رحيل را شنيده ‏اند، آماده ‏اند و بهره ‏بردار.

🪴اين‏ها در رنج، راحت هستند و ديگر به انتظار موقعيت ‏هاى خوب نيستند؛ كه فهميده ‏اند بايد در هر موقعيت، كارى كرد و بهره ‏اى برداشت. به ‏جاى موقعيت و امكانات، به موضع ‏گيرى ‏هاى مناسب روى آوردند.

📚 #نامه_های_بلوغ

آمار

  • امروز: 69
  • دیروز: 57
  • 7 روز قبل: 310
  • 1 ماه قبل: 2435
  • کل بازدیدها: 50966
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.