ترسیدگان
13 آبان 1404
ترسیدگان
از حسرتی به حسرت دیگر گریختیم
تا عاقبت به دامن دلبر گریختیم
یک عمر راه طی شده تکرار کرده ایم
از عشق - این «صلاح مُقَدَّر» - گریختیم
دیدیم ماهرانه هوس سر کشیده بود.
ناباورانه از سر باور گریختیم
آهوی آه خستهی در دام مانده ایم….
از خنجر ارادهی لاغر گریختیم
رو به هزار رنگ زمان چشم بسته ایم….
تا قاب آرزوی مصور، گریختیم
پیراهن سؤال و شکایت دریده ایم
از «نابرابری» به برابر گریختیم
از جمله های مبهم حيرت رها شدیم
افعال ساده ایم و…. به مصدر گریختیم
در قلعه خیال مکرر نمانده ایم
سوی جلال فاتح خیبر، گریختیم
ما را «علی (ع)»، پناه دل و جان خسته است
از رنج روزگار به «مادر» گریختیم.
سید محمد سادات اخوی