رهگذر کوی دوست
آن فرو ریخته گلهای پریشان در باد / کز می جام شهادت همه مدهوشان اند / نامشان زمزمه نیمه شب مستان باد/ تا نگویند که از یاد فراموشان اند.
آن فرو ریخته گلهای پریشان در باد / کز می جام شهادت همه مدهوشان اند / نامشان زمزمه نیمه شب مستان باد/ تا نگویند که از یاد فراموشان اند.
خسته ام!
حوصله ام لای بادگیرهای شمال دم کشیده است،
دلم هوای چای دست های تو را کرده
یک استکان! پر رنگ!…
مادر جان!
این حوالی، معرفت گم شده است.
قربون معرفتت مامان مهربونم!
دلم برای تابستونهای بچگیم تنگ شده!
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط رهگذر در 1404/04/31 ساعت 04:29:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |