نیازمندی
نیاز دارم مدتها برم از شهر و ترافیک و دود خودمو رها کنم تا برسم به یه جای امن؛ جنگلی زیبا،کلبه چوبی،آتیش با هیزم، چایی تو کتری سوخته سیاه!
کاش آدم بتونه قید همه چیزو بزنه تا یه مدت گم و گور شه فقط برای خودش…
خدا نگذره از همهی اونایی که، شوق زندگی رو تو وجود ما کشتند! بیادبانه، بیدعوت، پریدند وسط زندگی ما…. و مسئولیت رفتارهای نابخردانه و صدمهزنندهشون را هم نپذیرفتند! خدا لعنتشون کنه!
امان از دست آدمای ادایی...
همسفرم از رزمندههای جنگ است. دیشب میگفت دو گروه در جبهه شهید میشدند
اول آدمهای عارف مسلکی که ما میفهمیدیم شهید میشوند و گروهی که شبیه اخراجیها بودند..
وجه تشابه این دو گروه این بود که هر دو خودشان بودند.
همین
و ما خودمان نبودیم که شهید نشدیم
ما ادای آدمهای خوب را در آوردیم…
م.امیرزاده
يا رادَّ ما قَدْ فاتَ
يا رادَّ ما قَدْ فاتَ…
بدون شک تو قادر هستی!
خیلی کارها ازت برمیاد!
زندگی و احوال ما را به زمانی برگردان
که یه سری بنده هات رو ندیده بودیم و نشناخته بودیم!
به زمان های خوبی و خوشی گمنامی!
تو خودت میتونی از پس این مخلوقات نفرت انگیزت بربیای،
احوال اونها را به بدترین چیزها، گرفتار کن
و ما رو نجات بده! نجات واقعی…
موریانه
سریال مختار یه دیالوگ عالی داشت، میگفت: او ( شمر) مثل موریانه، ایمانم را جوید….
خدایا، ایمان ضعیف ما را از دست موریانهها حفظ کن.
کز می جام شهادت همه مدهوشانند
آن فرو ریخته گلهای پریشان در باد
کز می جام شهادت همه مدهوشان اند
نامشان زمزمه نیمه شب مستان باد
تا نگویند که از یاد فراموشان اند.
چرا همه تون با هم رفتید؟خیلی جاتون خالیه، خیلی تو ذوق میزنه…جاتون خالی میمونه و کسی نمیتونه پر کنه….تا روز رجعت…
محاسبات خدا
فمن یعمل مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ* وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ*
*قطعا هیچی توی محاسبات خدا گم نمیشه!
السلام علیک یا عزیزة الحسین....
🩸بیتابی شدید حضرت امّکلثوم بعد از شهادت حضرت رقیه سلاماللهعلیهما و علّت آن…
در نقلی آمده است:
گريه و جزع و فزع حضرت امکلثوم سلاماللهعلیها علیهالسلام بعد از شهادت حضرت رقیه سلاماللهعلیها از همه مخدرات و زنان، بيشتر بود.
🥀 روزی زينب کبری به خواهر خود حضرت امکلثوم سلاماللهعلیهما فرمود:
همه ما داغ دار رقیه سلاماللهعلیها هستیم؛ اما تو گونهای دیگر جزع و فزع داری!؟
🥀 حضرت امکلثوم سلاماللهعلیها فرمود: خواهرم! یک روز عصر همراه با رقیه عليهاالسلام در کنار این خرابه ایستاده بودیم؛ بچههای شامی، یک به یک از کنار خراب رد میشدند و بعد به سمت خانه هایشان میرفتند.
📋 فَكانَ بَعضُهُم يَقِفُ بِبَابِ الخَربةِ لِلتَّفَرُّجِ عَلَينا ثُمَّ يَذهَبُ
▪️برخی از آنان، کنار خرابه ایستاده و با مسخره کردن اطفال ما، شادمانی میکردند و بعد میرفتند.
🥀 در همان ساعت بود که رقیه عليهاالسلام رو به من کرد و گفت:
عمه جان! این اطفال به کجا میروند؟ گفتم:به خانه هایشان و نزد پدران و مادران شان. در آن هنگام رقيه عليهاالسلام به من گفت:
📋 عَمَّةُ! و نَحنُ ليسَ لَنا مَنزلٌ وَ لَا مَأوَىٰ غيرَ هَذهِ الخَربةِ؟
▪️عمهجان! پس منزل و خانه ما کجاست !؟ ما منزل و مأوایی غیر از این خرابه نداریم؟!
🥀 بعد، حضرت ام کلثوم به زینب کبری سلاماللّهعلیهما فرمودند:
خواهرم! هر وقت این کلام رقیه عليهاالسلام به یادم می آید دیگر نمیتوانم جلوی اشک و گريهام را بگیرم.
📚مقتل الحسين عليهالسّلام،بحرالعلوم، ص۲۹۴