رهگذر کوی دوست
آن فرو ریخته گلهای پریشان در باد / کز می جام شهادت همه مدهوشان اند / نامشان زمزمه نیمه شب مستان باد/ تا نگویند که از یاد فراموشان اند.
آن فرو ریخته گلهای پریشان در باد / کز می جام شهادت همه مدهوشان اند / نامشان زمزمه نیمه شب مستان باد/ تا نگویند که از یاد فراموشان اند.
💬آدمهای یافتن/آدمهای بافتن
تا شعری، داستانی یا نوشته ای از او را میخوانی، مست می شوی.
روحت سرخوش میشود
پرده های دلت میلرزند.
اگر در مقام دوستی، معلمی یا حتی عاشقی بایستد دیگران را سرمست کلمه هایش می کند!
اما تا نزدیکش میشوی.
مأنوسش میشوی…
از هندوانه ابوجهل، تلختر…. و از خار مغیلان، زهرآگین تر است.
✋نسبتی میان او و نوشته هایش… حرفهایش… و کلمه هایش
نیست…
او…
رفيق…
معلم…
شاعر…
نویسنده…
و آدمی احساسی نیست… «کلمه باف» است.
روزگار لبالب از آدمهای کلمه باف شده. آدمهایی که حروف الهی را یافته اند… اما در حصار «بافتن»، محبوس کردهاند. برای آدمهای کلمه باف حتى خدا… اهل بیت(ع)… شریعت…. طريقت… هنر… همدردی و همهٔ مفاهیم دیگر کلمه هایی «بی وزن و مستخدم»اند.
🚫مراقب کلمه بافان باشیم… که حروفِ «چرندبافی»هایشان نشویم.
#سید محمد سادات اخوی
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط رهگذر در 1404/06/09 ساعت 07:51:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |