رهگذر کوی دوست
خداوند، در قلوب پاک، ذهنهای روشن و عملهای صالح ظاهر میشود.
خداوند، در قلوب پاک، ذهنهای روشن و عملهای صالح ظاهر میشود.
شنبه 02/11/07
در تبليغ، مسايل مادّى را نفى نكنيد؛ بلكه برترى معنويات را مطرح كنيد. «ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَةِ»
تفسیر نور، سوره جمعه
سه شنبه 02/10/12
حينَ كَانَتِ الْأَيامُ تهدِمُني
كانت أمي عَلَي مُصَلاها تبنيني
وقتی روزگار مرا ویران میکرد
مادرم بر جا نمازش مرا بنا می کرد…
شنبه 02/10/09
اخیرا کلیپ کوتاهی از یکی از بازیگران مطرح سینمای جهان، برد پیت میدیدم. برد پیت داشت از دیداری می گفت که توانسته بود، زندگیش را به کلی تغییر بده. این دیدار با دیوید فینچر (فیلمساز امریکایی) بود که بعد از این دیدار، زندگی برد پیت در مسیر تازه ای قرار میگیره و اونو به سمت دنیای حرفه ای بازیگری سوق میده. برد در ادامه حرفهاش نکته جالبی را مطرح میکنه: اینکه افرادیکه ما به اونها وصل میشیم اهمیت زیادی دارن و اثر مهمی بر زندگی ما میذارن. بعد اون در ادامه این نکته را میگه: نه مسیر سفر مهمه، نه مقصد، بلکه همسفر هست که اهمیت بالایی داره.
البته منابع دینی ما سرشار از این نکات نغز هست. مثلا در روایت مشهوری از حضرت رسول (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) آمده که : اَلرَّفِيقَ ثُمَّ اَلطَّرِيقَ. اول همراه و رفیقت را انتخاب کن و بعد پای در راه بذار.اگر ما زندگی انسان را سفر در نظر بگیریم که همینطور هم هست ( يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ) و مرحوم مصباح یزدی تعبیر جالبی در این زمینه داره که میگه:معناى یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ: مى تواند این باشد كه زندگى ما یك سفر است. در عالمى واقع شده ایم كه ذاتش عین حركت است.» و با کنار هم گذاشتن کلام نورانی حضرت رسول و آیه کریمه و در آخر اشارت زیبای مرحوم مصباح، مسافر بودن ما در این عالم به خوبی روشن میشه و البته که هر سفری، همسفری هم داره که ما در هر مرحله ای از زندگیمون، بنا به شرایط مختلف، اجبارا یا اختیارا، با افرادی به عنوان همسفر طولانی مدت یا کوتاه مدت، ملاقات میکنیم و همراه میشیم.
خلاصه اینکه دیدن این کلیپ چند ثانیه ای باعث شد زندگی خودم را تا الان از نظرم رد کنم و ببینم که با چه آدمهایی برخورد داشتم: خوب یا بد یا خاکستری/ مثبت یا منفی/عالم یا جاهل یا معاند/و …؛ اما اگه بخوام روی یه قسمت از این مسیر فوکوس کنم، روی قسمت ورودم به حوزه زوم میکنم. فرصتی که تونستم دوباره ادامه تحصیل بدم، البته در سطح بالاتری. ورود به حوزه برام، مصادف شد با آشنایی با آدمهایی که علاوه بر تلاش در بعد معنوی زندگی، به بعد علمیشون هم اهمیت میدادند. اساتیدی را در این مسیر دیدم که آرزو میکردم، زودتر از این با اونها آشنا می شدم. اونا همسفرها و همراههای خوبی بودن و هستن. آشنایی با اونها بُعد دیگهای از زندگی را برای من باز کرد. تلاش علمی و معنوی همسفران حوزوی، برای من رهاوردی از جنس آرامش، افق بلند و دید گسترده به جهان داشت. آشنایی که باعث ورود جدی من به عرصه پژوهشگری و انس با قلم و نوشتن شد که میتونم بگم از مهمترین برکات این همسفری بوده که خب الحمدلله ادامه داره.
و سخن اخر اینکه، در هر صورت همین همسفرها هم، رزقی از جانب خداوند هستند. امیدوارم خداوند ارزاق این چنینی را برای ما وافر قرار بده و ما را شکر گذار این ارزاق قرار بده.
ادامه »شنبه 02/09/25
نوشتن کار سختیه، خصوصا تا وقتی نتونستی یاد بگیری چطور بنویسی و در چه قالبی.
اما به هر حال برای نوشتن باید قلم به دست بگیری و بر ترسهات غلبه کنی. یادم میاد دوره دبستانم، انشاء نوشتن برام سخت بود، اصلا نمیدونستم چی باید بنویسم تا کلاس سوم راهنمایی…امتحانات ثلث دوم بود، امتحان املا و انشاء داشتیم. یکی از موضوعات درباره تاثیر انقلاب اسلامی بر دنیا بود. من این موضوع را انتخاب کردم که بنویسم. اینجا اتکای من به فیلمهای مستندی بود که درباره نومسلمانان غربی دیده بودم، تعدادی از اونها، علت اسلام آوردنشون را انقلاب اسلامی ایران میدونستند. تاکید اونها این بود که میخواستند بدونند که انقلابی در این عظمت بر چه بستری شکل گرفته و رهبر دینی اون یعنی امام خمینی(ره) این انقلاب را بر چه مبنایی شکل داده و به پیروزی رسونده. پیامها و حرفهای از دل برخاسته اونها بر دل و ذهن من هم نشسته بود و من در انشای خودم این نکته ها را ذکر کردم. خلاصه اینکه انشای جالبی شده بود، طوری که دبیر ادبیاتمون آقای دولتی، با ذوق شروع به خوندن انشای من سرکلاس کرد و به بچه های کلاس تذکر داد که به این انشا خوب گوش بدن. منم که قند تو دلم داشت آب میشد. آخر سر بعد از خوندن انشای من، آقای دولتی در جواب بچه ها که انشا را کی نوشته بود؟ گفت که خودش میدونه!
در هر صورت این تجربه شیرین، منو متوجه این کرد که هر چقدر اطلاعات آدم درباره موضوعی، کافی یا در حد قابل قبولی باشه، در ارائه اون هم کمتر دچار اضطراب میشه. البته اینو هم بگم که ما خونواده اهل مطالعه ای بودیم و همیشه بابام برای ما کتابهای خوبی میخرید ولی موضوعات انشای ما تو اون دوره همون موضوعات کلیشه ای: در آینده میخواهید چکاره شوید؟ تابستان خود را چگونه گذراندید؟ و…. بود و به نظرم اشتیاقی به نوشتن برای من ایجاد نمی کرد.
به هرحال الان که سطح سه حوزه هستم، نوشتن و پژوهش از بهترین و دلنشین ترین علایق من به شمار میره و من این اشتیاق را مدیون اساتیدم در حوزه و خصوصا معاون پژوهشمون خانم لطف ابادی هستم. توفیقاتشون روز افزون و قلمشون پربار…
#پژوهش #انشا #ادبیات #ترس #قلم #نوشتن_که_ ترس_ نداره
چهارشنبه 02/05/04
#حضرت_عباس #عالم_غیب
🔻 حضرت اباالفضل العباس (علیه السلام) کسی است که در ادب، جایگاهی دارد که با این ملاک و محور برای غیر او یا نقل نشده یا دیده نشده است.
🔸 آقاسیدالشهدا و بعد آقاقمربنیهاشم اینطور فداکارانه از بچگی برای این کار تربیت شده بود. خیلی حرف است که حتی تعامل و ادبیات گفتاری بین دو برادر عادی نشود و تعبیر، تعبیر سیدی و مولای باشد. این خیلی حرف است، خیلی ادب است، خیلی مقام است، خیلی جایگاه بزرگی است.
🔹 لذا خدای متعال مقامی به او میدهد که «یَطیرُ بِهِما مَعَ المَلائِکَة» (خداوند عزوجل در عوض دستهای عباس علیه السّلام دو بال به وی عطا کرد تا بوسیله آنها در بهشت با ملائکه پرواز نماید).
🔸 ما نسبت به وسعت عالم غیب توجیه نیستیم. صرف دو بال فیزیکی خیلی برای انسانها امتیازی نیست. در عالم غیب، در بهشت انتقال نفوس آسان است اما حدّ و حدود دارند و نمیتوانند به مراتب عالیتر راه پیدا بکنند.
🔹 هرکسی مقام معلومی دارد حتی در بهشت. این بال کنایه از آزادی در کُنه عوالمِ غیب است.
🔻 این احاطهی آقا قمربنیهاشم را با این مرتبه دارد ارائه میکند. این وسعت وجودی است، این مراتب عمیقی است که نصیب کسی نخواهد شد.
🔸 صرف دو بال برای پرواز برای نفوسی که در عالم غیب قرار میگیرند نیست. آنقدر لطیف میشوند که انتقال از جایی به جایی اول برایشان حل میشود ولی این انتقال محدود است.
🔹 اما برای آقاقمربنیهاشم این تعبیر برای سیر نامحدود در عوالمی که حتی قابل توهم برای ما نیست آمده است. ما اینها را نشناختیم که از این فضایل به مراتب و مقام ایشان پی نمیبریم که اهلبیت عصمت و طهارت و قمر بنی هاشم داشتند و دارند.
🔸 اگر این را بدانیم وقتی که به کربلا میرویم به گونهای دیگر اظهار عجز و التماس و ادب نسبت به آقاقمربنیهاشم میکنیم. این قضیه با بقیهی امامزادگان متفاوت است.
🔻 هرچه میخواهی از آقاقمربنیهاشم بخواه. میگفت: «گر گدا کاهل بود تقصیر صاحبخانه چیست؟!» نسبت به ایجاد ارتباط و تمرکز در توسل به آقاقمربنیهاشم کوتاهی از ماست؛ والّا مگر میشود کسی با داشتن این بزرگوار پشت در بستهی حوائج بماند.
🔸 اگر ما میمانیم معادلاتمان غلط است. اگر ما میمانیم نقطههای حل نشدهی ذهن ما، ما را دچار توهم کرده است. در دنیا و آخرت بگو «یا ابوالفضل». در دنیا و آخرت بگو «یا قمربنیهاشم». کارهای آقاسیدالشهدا دست این بزرگوار است.
🔹 الآن بابالحوائج آقاقمربنیهاشم است. هرکاری داری این پیوند را یادت باشد. اگر در بنبستی ماندی در اینکه این بزرگوار بابالحوائج است تردید نکن. راه کیفیت ارتباط را پیدا کن.
🔸 اگر سراغ آقا قمربنیهاشم رفتی درست رفتی. اما اگر نتیجه ندیدی، نتوانستهای این ارتباط را برقرار کنی. آن را برقرار کن. هرجا بروی باید این مقدمه را حل کنی. ادب را نسبت به آقا قمربنیهاشم نگاه دار.
🔹 او فضیلت میخرد، خودش هم اهل فضیلت، ادب، وفا، ایثار و تعبد است. مخصوصاً نسبت به برادرش آقاسیدالشهدا خیلی غیرتی است.
کد ۱۲۲۷۴
┄┅═✧❁ااا❁✧═┅┄
🔺 کانال رسمی حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری: @nasery_ir
پنجشنبه 02/04/15
خردسال که بودیم بعد از پایان بازیهای کودکانه روزانه، وقتی که دیگر تلویزیون برنامه کودکش پایان یافته بود و ما از انجام مشقهای مدرسه، فارغ شده بودیم، در بلندای شبهای پاییز و زمستان که تمامی نداشتند، ما را دور خودش جمع میکرد و با لحن ارام و مادرانهاش شروع به قصه گفتن میکرد.
راستش او فقط دو قصه را به خوبی بلد بود: اولی روایتی از خلقت آدم و گشت و گذار او در بهشت و نمایاندن جایگاه نورانی پنج تن اهل کساء توسط جبرئیل و مصائبی که بر ایشان در اینده وارد خواهد شد و دیگری یک قصه فولکلور قدیمی…
اما ما بیشتر از همه عاشق همان داستان خلقت آدم بودیم، این علاقه ما نه به خاطر بابا آدم😊 بلکه برای بیان جایگاه نورانی و مقام عرشی خمسه طیبه و نکاتی بود که او از حیات ماقبل دنیای ایشان و هبوط آدم بر زمین بیان میکرد.
داستان او به همین جا ختم نمیشد، در واقع او به مانند یک راوی کاربلد، داستانش را به وقایع اسلام و خصوصا فضایل مولایش حضرت امیرالمومنین و بانویش فاطمه میآمیخت تا جانمایه کلامش را به مخاطبان پاکسیرتش برساند…
حالت شوق او زمانیکه از سروران خود سخن میگفت، در برق چشمهایش و تغییر لحن صدایش کاملا قابل حس بود. با بیان فضایل متعدد مولایش، وصایت و جانشینی برحق او را اثبات میکرد و بغض و کینه خود را از دشمنان مولایش اعلام میکرد…به غدیر که میرسید، لحن صدایش محکمتر، شعف و سرورش بیشتر، گونههایش سرختر و بیانش شیواتر میشد.
در حقیقت او به این طریق بذر محبتی عمیق و ریشهدار نسبت به مولایش را در دل فرزندان خود میکاشت.
اما تلاش و مجاهدت او معطوف بر دوران کودکی فرزندانش نشد، او در همه مراحل زندگی فرزندانش، و در برهه های مختلف بر این عهد تاکید میکرد، او پیمانی را که قرار بود از حاضرین به غایبین و از پدران و مادران به فرزندان برسد، به بهترین وجه، به نسل بعدی خود رساند و بر عهد خود وفادار ماند.
و در اخر، من گواهی میدهم ای رسول خدا، که مادر و پدرم به فرمان شما عمل کردند و آن عهد مقدس و پیمان نورانی را که شما در پایان خطبه غدیر در ان روز سراسر نور و روشنایی فرمودید به ما رساندند:
«مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنِّی أَدَعُهَا إِمَامَةً وَ وِرَاثَةً فِی عَقِبِی إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ»
من امامت را در ذریّه خودم تا روز قیامت باقی گذاشتم.
«وَ قَدْ بَلَّغْتُ مَا أُمِرْتُ بِتَبْلِیغِهِ» من آنچه گفتنی بود و مأموریت داشتم انجام بدهم (تبلیغ رسالت)، انجام دادم.حُجَّةً عَلَى کُلِّ حَاضِرٍ وَ غَائِبٍ، چه کسی که اینجا حاضر است و چه غائب.
وَ عَلَى کُلِّ أَحَدٍ مِمَّنْ شَهِدَ أَوْ لَمْ یَشْهَدْ وُلِدَ أَوْ لَمْ یُولَدْ؛چه آنهایی که متولد شدند و چه آنها که در آینده میآیند که جای عذر برای کسی باقی نماند.
فَلْیُبَلِّغِ الْحَاضِرُ الْغَائِبَ وَ الْوَالِدُ الْوَلَدَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ؛حاضر باید این را به غائب و پدران هم به فرزندانشان، این را ابلاغ کنند.
چهارشنبه 02/03/31
.
بمناسبت ۳۱ خرداد
.
ویزای آمریکا
مصطفی اهل روستای چمرانِ ساوه اما متولد محله سرپولک تهران، نخبه علمی در مدرسه دارالنفون و البرز، فارغ التحصیل رشته الکترومکانیک از دانشگاه تهران و صاحب مدرک دکتری در رشته فیزیک پلاسما از دانشگاه برکلی ایالت کالیفرنیا که پایان نامه او در این رشته با درجه علمی ممتاز در آمریکا ثبت شده است.
مصطفی چمران بلافاصله پس از اتمام تحصیلات در ابتدا آزمایشگاههای بل و هم چنین آزمایشگاه پیشرانه جت ناسا استخدام شد.
در آمریکا با زن مسلمانی به نام تامسن هیمن ازدواج کرد و صاحب ۴ فرزند شد. همسر آمریکایی الاصل او نام خود را به #پروانه تغییر داد.
مصطفی نخبه علمی بود، کسیکه با رتبه یک دانشگاه تهران بورسیه آمریکا گرفت اما همه امکانات و رفاه ممکن را رها کرد و برای مبارزه به مصر رفت، پس از مدتی به دعوت امام موسی صدر پایگاه فعالیتهای آزادی بخش و دفاع از مظلومان خود را به لبنان انتقال داد.
بدلیل زندگی سخت در لبنان همسرش از او طلاق گرفت و چمران با غاده جابر ازدواج کرد.
پس از انقلاب در درگیری های کردستان حضور داشت، بار دیگر پُست و مقام را رها کرد و به میدان جنگ رفت و نهایتا شهادت در دهلاویه تقدیر او بود.
مصطفی چمران، ویزا و اقامت آمریکا را با وجود مخالفت اساتیدش رها کرد آن هم در دوره ای که هنوز سرنوشت انقلاب در ابهام بود و سخت ترین جبهه فعالیت یعنی لبنان را برای دفاع از مظلوم انتخاب نمود.
حالا مقایسه کنید، با سلبریتی های بیسواد و بی ریشه ای که با#آنتن رایگان صدا و سیما مشهور میشوند اما در یک خودتحقیری آشکار حتی حاضر نیستند فرزندانشان در ایران بدنیا آیند. مقایسه کنید با خائنین بی سوادی که ایران را به ویزای آمریکا و کانادا فروختند.
.
.
نسل امروز نمیتواند بگوید: چمران یک انقلابی بیسوادِ فریب خورده بود. او در آمریکا کرسی تدریس داشت. بلکه نسل امروز باید از خود این سوال را بپرسد چرا چمران ویزای آمریکا، رفاه و جایگاه استادی در دانشگاه را رها و به دنبال مبارزه و نجات جامعه است؟
#علیرضا_زادبر
یکشنبه 02/03/14
او یک تصویر نیست!این روزها که در آستانه سالگرد رحلت امام هستیم اتوبان ها و معابر تهران پر شده از تصاویری که به نظر می آید تولید کننده سعی کرده یک خلاقیت توییتری به کار ببرد! عکسهایی از امام خمینی را در سطح شهرنصب کردهاند و کنارش نوشتهاند:«ساده زیستی اگر تصویر بود»، «صلابت اگر تصویر بود» و…گمانم اگر نهاد یا سازمانی قصد طراحی یک پژوهش در سطح ملی را داشت تا نشان دهد چرا به وضعیت امروز رسیدهایم؟ چرا ناکارآمدی در لایههای مدیریتی کشور بیداد می کند؟ و…باز هم به اندازه سازمان زیبا سازی شهر تهران نقطه زنی نمیکرد! ماجرا دقیقا از همینجا شروع شد، از اینجا که خمینی را قاب گرفتیم و به دیوار زدیم. از تقلیل یک «مکتب» به «تصویر»! گرامیان خمینی «تصویر» نیست او اندیشه است، مکتب است، سبک زندگیست. اما برای بعضی که الفبای این مکتب را نمیشناسند و او را از پس قاب عکسها شناختهاند، «تصویر» بودنش خیلی بهتر از مکتب بودن است. چرا؟ دلیلش آنقدرها هم پیچیده نیست.تصویر را میشود دستکاری کرد با یک رتوش ساده میشود هر چه میخواهی به آن اضافه و از آن کم کنی، میتوانی هر طور بخواهی او را بازنمایی کنی، آن بخشها که به کارت نمیآید را حذف کنی و با خیال آسوده به قاب عکسی که ساختهای نگاه کنی! اما مکتب…مکتب تو را مجاب میکند، مکتب میزان و محک است. سنگ ترازوست. نقطه سنجش است! پای مکتب خمینی ظالم به این سادگیها از مخمصه خلاص نمیشود، بی عدالتی توجیه ندارد. پای مکتبش فرودست ولی نعمت است، میزان رای ملت است. ساده زیستی ادعا نیست. جمهوریت پای هیچ مصلحتی ذبح نمیشود. به گمانم اگر معیار مکتب او باشد تعداد مدیران ترازش با امروز تفاوت جدی کند، و همین ما را مجاب میکند که با صدای رسا فریاد بزنیم که امام ما یک تصویر نیست!
پ.ن:و به حال اين اسلام غريب كه پس از صدها سال ستمگري قلدرها و جهل تودهها، امروز طفلي تازه پا و وليدهاي است محفوف به دشمنهاي خارج و داخل رحم كنيد. فرازی از وصیت نامه امام
پ.ن: سلام بر او و پیرو صدیق راه او…
✍️هدی محمدی