حوالی چهل و یک سالگی!


برای ما انسانهای معمولی، رسیدن به چهل سالگی، اغلب مقارن با پیدایش تغییراتی در چهره، رنگ مو، ظهور چین و چروک‌های ریز و درشت بر چهره، یا دردهای مبهم در استخوانها و بدن و یا بالا رفتن چربی و فشار خون و دیابت است. البته نه لزوما برای همه، بلکه برای کسانیکه سبک زندگی درستی نداشته اند، این تغییرات بیشتر به چشم می آید.
اگر از آن دسته زنانی نباشید که بگویید سفیدی موی ما، ارثی است، حتما شما هم سختیهای زندگیتان را همچون دسته‌ای از گیس‌های به هم بافته، در پشت سرتان، محکم با گیره‌ای جمع کرده اید! ولی دیگر چهل سالگی رسیده است! الان با رسیدن به چهل سالگی، دیگر نمی‌توانید ان سپیدی‌های نامنظم پنهان در رنگ تیره موهایتان را مخفی کنید. شاید چاره موقت ان، رفتن به آرایشگاه و رنگ کردن موها باشد؛ ولی چهل سالگی دیگر همه چیز را لو می‌دهد، خودش زبانی می شود برای آنچه بر شما گذشته!
رسیدن به این سن، یعنی تو در زندگیت، تجربیاتی داشته‌ای، شادی و غم‌هایی را از سر گذرانده‌ای، پستی و بلندی‌هایی را طی کرده‌ای. زمین خورده‌ای! اما دست به زانو گذاشته‌ای، یاعلی گفته‌ای و بلند شده‌ای، که دشمن شاد نشوی. دلبستگی‌ها و دلشکستگی‌هایی داشته ای! اشک ها و لبخندهایی داشته‌ای! خلاصه اینکه، الان با کوله ای از تجربیات تلخ و شیرین بر دوشت، به قله چهل سالگی رسیده ای. سفر نفسگیری بوده؛ ولی حالا که به این سن رسیده ای، چه میخواهی بکنی؟ از این به بعد هم همین روال را در پیش بگیری؟ آیا در همه این سالها، در کشاکش این تجربیات، فقط به فکر دنیای خود بوده‌ای؟ برای خودِ ابدی‌ات چه کرده‌ای؟
بیشتر ما آدمها، با رسیدن به این سن، البته اگر متوجه آن شویم_ ان هم در این زمانه که مشکلات اقتصادی و رنگارنگی دنیا و سرگرمی ها، دزد توجه ما به مسائل مهم و حیاتی شده اند_ شاید نگاهی به داراییهای مادی خود بیاندازیم، ببینیم چقدر کار کرده‌ایم، چقدر درامد داشته ایم، این درامد را سرمایه گذاری کرده ایم یا به باد داده ایم؟ برای فرزندان خود چه کرده ایم؟ آیا به فکر سامان انها هستیم یا نه؟ و دغدغه های این چنینی… البته کار اشتباهی نیست؛ ولی نکته اینجاست که این تمام ماجرا نیست.
در روایتی از رسول خدا آمده است: «چون مرد به چهل‌سالگی رسد و خیرش از شرش بیشتر نباشد؛ شیطان بین دو چشمش را ببوسد و گوید: این چهره‌اى است که رستگار نگردد.» ورای تلخی که پشت این روایت نهفته و آن هم برای ایجاد تنبه و آگاهی در انسان بوده است، روایت گویای دو نکته مهم است:1. اهمیت چهل سالگی. 2. لزوم حسابرسی به خود. در منابع دینی، سن چهل سالگی، سن کمال عقلی انسان است، و به نوعی قله کمالات او محسوب می شود. رسیدن به این سن، شروع دوره پختگی و اتمام دوره جوانی و ورود به میانسالی است. گذر از چهل سالگی، یعنی ورود به سراشیبی عمر و لزوم توجه به داشته های معنوی و محاسبه نفس و آمادگی برای سفر آخرت. در واقع مضمون این روایت و روایات شبیه به آن، اخطار به مؤمنان است، تا تلاش کنند و متوجه گذر عمر بوده، آن را به بطالت نگذرانند، به دیون الهی که بر گردن آنهاست توجه کنند و قبل از رسیدن به چهل‌سالگی حساب خود را تسویه کنند؛ چون زمان به شدت در حال گذر است و در سراشیبی زندگی شاید فرصتی برای جبران بدی‌ها و انجام خوبی‌ها به دست نیاید.
پایان چهل سالگی و ورود به صبح چهل و یک سالگی، برای ما تلنگری محکم است. این تلنگر به ما یادآوری می کند که زمان چقدر سریع می گذرد، وقت کم است و کار ناکرده بسیار. اگر نتوانسته ایم تا این زمان، سهم بیشتری از خوبی‌ها و اعمال صالحه را در کوله پشتی اخروی خود جمع‌آوری و حفظ کنیم، اگر زاد و توشه ما برای این سفر اندک است و فرصت برای جبران رو به کوتاهی است، الان وقت بیداری است…
چه عمر از سی گذشت و یا که از بیست
نمی شاید دگر چون غافلان زیست
نشاط عمر باشد تا چهل سال
چهل رفته فرو ریزد پر و بال. (نظامی گنجوی)

سیدکاظمی

به قلم خودم

 

آمار

  • امروز: 32
  • دیروز: 120
  • 7 روز قبل: 686
  • 1 ماه قبل: 2185
  • کل بازدیدها: 36038
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.