موضوع: "عید غدیر"

معنای شریف...

 

قد و قواره‌ی واژه‌های بلند را در کنار انسان‌هایی اینچنین می‌سنجند و معنا می دهند….

مثلا: سردار حاجی زاده=با شرف، شریف، شرافتمند…

شهادتت مبارک….

آمار

  • امروز: 8
  • دیروز:
  • 7 روز قبل: 253
  • 1 ماه قبل: 2378
  • کل بازدیدها: 50909

ایستاده بمیرم به احترام علـــــی

 

*هوالعلی الاعلی*

قسم به وعده شیرین مَن یَمُت یرنی
که ایستاده بمیرم به احترام  علـــــی

به حال سجده بیفتم به احترام  علـــــی
خوشا دمی که بمیرم به زیر گام  علـــــی

به گنبد و به ضریح و به حرمت نجفش
 علی امام من است و منم غلام  علــــــی

حارث همدانى از دوستان و پیروان مخلص امام على (علیه السلام) بود، و در جایگاه بلندى در پیشگاه آن حضرت قرار داشت، او بیمار شد، حضرت على (علیه السلام) براى احوال پرسى با او ملاقات کرد و پس از گفتگوئى، به او فرمود:

اى حارث! به تو مژده مى‏ دهم که در لحظه مرگ مرا مى‏ بینى و مى ‏شناسى، و همچنین هنگام عبور از پل صراط و در کنار حوض کوثر و هنگام مقاسمه.

حارث عرض کرد: مقاسمه چیست؟

حضرت امیر (علیه السلام): مقاسمه، آن است که من دوزخیان را به دوزخ (و بهشتیان را به سوى بهشت) تقسیم صحیح می کنم، مى گویم: اى آتش این دوست من است، او را رها کن و این دشمن من است او را بگیر.

سپس امیرالمومنین (علیه السلام) دست حارث را گرفت و فرمود: اى حارث! همین گونه که دستت را گرفتم، پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) دستم را گرفت در آن هنگام که از حسادت قریش و منافقین، به آن حضرت شکایت نمودم، به من فرمود: وقتى روز قیامت بر پا شود، من ریسمان و دامن عصمت خدا را بگیرم، و تو اى على! دامن مرا بگیرى! و شیعیانت دامن تو را بگیرند… سپس سه بار فرمود، اى حارث تو با آن کسى که دوستش دارى هستى و همراه اعمالت مى‏ باشى.

حارث برخواست و از شدت خوشحالى نمى ‏توانست لباس خود را جمع کند و روپوش خود را مى‏ کشانید و مى‏ گفت:

پس از این سخن (که هنگام مرگ و… با على (علیه السلام) ملاقات کنم) هیچ باکى از مرگ ندارم که من بر مرگ وارد گردم، یا آن بر من وارد شود.

الأمالي (للمفید) , جلد۱ , صفحه۳.

.https://noorlib.ir/book/view/1425?sectionNumber=2&pageNumber=3&viewType=html

آمار

  • امروز: 8
  • دیروز:
  • 7 روز قبل: 253
  • 1 ماه قبل: 2378
  • کل بازدیدها: 50909

مادرم بر عهد خود، وفادار است

خردسال که بودیم بعد از پایان بازیهای کودکانه روزانه، وقتی که دیگر تلویزیون برنامه کودکش پایان یافته بود و ما از انجام مشق‌های مدرسه، فارغ شده بودیم، در  بلندای شبهای پاییز و زمستان که تمامی نداشتند، ما را دور خودش جمع میکرد و با لحن ارام و مادرانه‌اش شروع به قصه گفتن می‌کرد.

راستش او فقط دو قصه را به خوبی بلد بود: اولی روایتی از خلقت آدم و گشت و گذار او در بهشت و نمایاندن جایگاه نورانی پنج تن اهل کساء توسط جبرئیل و مصائبی که بر ایشان در اینده وارد خواهد شد و دیگری یک قصه فولکلور قدیمی…

اما ما بیشتر از همه عاشق همان داستان خلقت آدم بودیم، این علاقه ما نه به خاطر بابا آدم😊 بلکه برای بیان جایگاه نورانی و مقام عرشی خمسه طیبه و نکاتی بود که او از حیات ماقبل دنیای ایشان و هبوط آدم بر زمین بیان می‌کرد.

داستان او به همین جا ختم نمی‌شد، در واقع او به مانند یک راوی کاربلد، داستانش را به وقایع اسلام و خصوصا فضایل مولایش حضرت امیرالمومنین و بانویش فاطمه می‌آمیخت تا جانمایه کلامش را به مخاطبان پاک‌سیرتش برساند…  

حالت شوق او زمانیکه از سروران خود سخن میگفت، در برق چشمهایش و تغییر لحن صدایش  کاملا قابل حس بود. با بیان فضایل متعدد مولایش، وصایت و جانشینی برحق او را اثبات می‌کرد و بغض و کینه خود را  از دشمنان مولایش اعلام می‌کرد…به غدیر که می‌رسید، لحن صدایش محکم‌تر، شعف و سرورش بیشتر، گونه‌هایش سرخ‌تر و بیانش شیواتر می‌شد.

در حقیقت او به این طریق بذر محبتی عمیق و ریشه‌دار نسبت به مولایش را در دل فرزندان خود می‌کاشت.

اما تلاش و مجاهدت او معطوف بر دوران کودکی فرزندانش نشد، او در همه مراحل زندگی فرزندانش، و در برهه های مختلف بر این عهد تاکید می‌کرد، او پیمانی را که قرار بود از حاضرین به غایبین و از پدران و مادران به فرزندان برسد، به بهترین وجه، به نسل بعدی خود رساند و بر عهد خود وفادار ماند.

و در اخر، من گواهی میدهم ای رسول خدا، که مادر و پدرم به فرمان شما عمل کردند و آن عهد مقدس و پیمان نورانی را که شما در پایان خطبه غدیر در ان روز سراسر نور و روشنایی فرمودید به ما رساندند:

«مَعَاشِرَ النَّاسِ‏ إِنِّی‏ أَدَعُهَا إِمَامَةً وَ وِرَاثَةً فِی عَقِبِی إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ» 

من امامت را در ذریّه خودم تا روز قیامت باقی گذاشتم.

«وَ قَدْ بَلَّغْتُ مَا أُمِرْتُ بِتَبْلِیغِهِ» من آنچه گفتنی بود و مأموریت داشتم انجام بدهم (تبلیغ رسالت)، انجام دادم.حُجَّةً عَلَى کُلِّ حَاضِرٍ وَ غَائِبٍ، چه کسی که این‌جا حاضر است و چه غائب.

وَ عَلَى کُلِّ أَحَدٍ مِمَّنْ شَهِدَ أَوْ لَمْ یَشْهَدْ وُلِدَ أَوْ لَمْ یُولَدْ؛چه آن‌هایی که متولد شدند و چه آن‌ها که در آینده می‌آیند که جای عذر برای کسی باقی نماند.

فَلْیُبَلِّغِ الْحَاضِرُ الْغَائِبَ وَ الْوَالِدُ الْوَلَدَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ؛حاضر باید این را به غائب و پدران هم به فرزندانشان، این را ابلاغ کنند.

آمار

  • امروز: 8
  • دیروز:
  • 7 روز قبل: 253
  • 1 ماه قبل: 2378
  • کل بازدیدها: 50909

آمار

  • امروز: 8
  • دیروز:
  • 7 روز قبل: 253
  • 1 ماه قبل: 2378
  • کل بازدیدها: 50909