ما را به نام کوچکمان صدا بزن...

یک‌جایی آن آخرهای روز عاشوراست که حسین بن علی، بر فراز اسب، یکه‌وتنها، وقتی سراسر دشت را از نظر گذراند، ندید مگر خون و خاک و تنهایی. درباره بزرگ بنی‌هاشم و مجتهدتمام زمانه و قاری شیرین‌بیان قرآن و نوه پیامبر و مردی میانه‌سال حرف می‌زنیم که بزرگ خاندان است و ناگزیر نباید چنین می‌بوده؛ به روبه‌رو که می‌نگرد لشگری است سراسر حقد و کینه و میل به خون و در قفایش، خیمه‌ای پر از پیکر شرحه‌شرحه رفیقانش و آن‌سوتر، نزدیک نهر آب، تکه‌پاره‌های گل پرپرش، برادر و رفیقش و آن‌سوتر، خیام اهل‌بیت و زنان و کودکانی که با خویش به دشت بلا و ابتلا آورده.گویا حسین بن علی، به زمزمه یا شاید…،نمی‌دانم…در این لحظه، یک‌یک یاران رفته‌اش را صدا می‌زده: کجایی زهیر؟ کجایی حبیب؟ کجایی مسلم؟ کجایی نافع؟و خب، پهنه بیابان پاسخی نداشته جز سکوت..سکوتگویی حسین، نه با یاران رفته‌اش، که با ما، که در پیچ و خم زمان، گم بوده‌ایم و تنها روحی در عالم ذر و نطفه‌ای در عالم خیال بوده‌ایم وعده می‌کرده یا شاید درددل..که اگر باز غریوی و استغاثه‌ای و فریاد مددی شنیدید، بشتابید، بیایید، نمانید، بپاخیزید.ما، گویی، آدم‌های همیشگی قصه گم‌بودن و جاماندن در زمانیم؛ آدم‌های «یا لیتنا کنا معک» و گرمای سوزان حسرتِ «ای کاش اون زمان بودم»، و ابهام گلوگیر پاسخِ اگر شرطیه‌ٔ «اگه اون زمان بودم..».خبر قطعی آن است که شما خواهی آمد و گویا یکایک ما را صدا خواهی زد؛ به نام.

-کجایی تویی که چهل عهد برایم خواندی

-کجایی تویی که هر صبح جمعه مرا ندبه کردی

-کجایی تویی که ریسه‌کش‌ نیمه‌شعبان‌های خیابان‌های شهر بودی

-کجایی تویی که جاروکش حرم پدرم در سامرا بودی

-کجایی تویی که نام مرا با قلمت بر دیوارهای شهر می‌کشیدی

-کجایی زری‌خانوم، کجایی اوس‌حسین گچ‌کار، کجایی امیرآقای آشپز، کجایی ژیلاخانوم، کجایی نوشین‌بانو، کجایی آقافرهاد، کجایی شیرین، کجایی بابک، کجایی روح‌الله، کجایی عماد، کجایی آقاسید..

به نام صدایمان می‌زنی و می‌گویی برخیزید! الان همان وقت است که منتظرش بودیم، وعده کرده بودیم، من آمدم.و ما، خفته در میان گورها، با حسرت، مثل همیشه، به قامت رعنایت، اندک‌سپیدی میان موهای پرپشت مشکینت می‌نگریم، به آخرین تاش‌های خدا بر بوم نقاشی‌اش: دنیا و تو را به هم نشان می‌دهیم.ما را صدا بزن صمیمی و شکسته گویی خیلی رفیق بوده‌ایم , خیلی ندار بوده‌ایم تا به اهل آسمان بگوییم: من رو می‌گه!ما که چون نخلی مانده میان آوار مصائب دنیا و گناهانمان تا آخرین نفس دوستت داشتیم

 ما را به نام کوچکمان صدا بزن آقای دلشکستگان

 درماندگان 

و مجاهدان

 از ما به تو سلام.

به قلم دکتر سیدحمیدرضا قادری

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.