رهگذر کوی دوست
آن فرو ریخته گلهای پریشان در باد / کز می جام شهادت همه مدهوشان اند / نامشان زمزمه نیمه شب مستان باد/ تا نگویند که از یاد فراموشان اند.
آن فرو ریخته گلهای پریشان در باد / کز می جام شهادت همه مدهوشان اند / نامشان زمزمه نیمه شب مستان باد/ تا نگویند که از یاد فراموشان اند.
سه شنبه 03/11/23
تا همیشه شکرت.
به خاطر ملاقات بعضی آدمها.
تموم شدن برخی رفاقتها، به بن بست خوردن خیلی از احساسات، بابت خیلی از نشدنها، تحقق و ممکن شدن خیلی از محالات، بابت بسته بودن خیلی از دربها و باز
شدن بسیاری از راهها که به ذهنمان هم خطور نمیکرد. برای خیلی از چیزهایی که ما نمیدانستیم و تو میدانستی. بابت شوقها و امیدها🌱
برای رزقهای ناب و محبوب.
برای چشیدن طعم ابتلائات و کنار رفتن پرده ها از پیش روی چشمهای انسان. برای رفتنها و رسیدنها.
برای مهربانی و لطافت دستهایت، برای همهی اجابتها.
برای برق زدن چشمها از شدت ذوق. برای نزول باران بر وسعت خاک. برای دوست داشتنها، نجواها زمزمه کردنها، برای زندگی و مرگ.
بابت تحمل دردها.
بابت اینکه ما را میشنوی.
و بابت آنکه برای ما خدایی میکنی از تو ممنونیم.
نویسنده:ناشناس
دوشنبه 03/11/22
برای ما انسانهای معمولی، رسیدن به چهل سالگی، اغلب مقارن با پیدایش تغییراتی در چهره، رنگ مو، ظهور چین و چروکهای ریز و درشت بر چهره، یا دردهای مبهم در استخوانها و بدن و یا بالا رفتن چربی و فشار خون و دیابت است. البته نه لزوما برای همه، بلکه برای کسانیکه سبک زندگی درستی نداشته اند، این تغییرات بیشتر به چشم می آید.
اگر از آن دسته زنانی نباشید که بگویید سفیدی موی ما، ارثی است، حتما شما هم سختیهای زندگیتان را همچون دستهای از گیسهای به هم بافته، در پشت سرتان، محکم با گیرهای جمع کرده اید! ولی دیگر چهل سالگی رسیده است! الان با رسیدن به چهل سالگی، دیگر نمیتوانید ان سپیدیهای نامنظم پنهان در رنگ تیره موهایتان را مخفی کنید. شاید چاره موقت ان، رفتن به آرایشگاه و رنگ کردن موها باشد؛ ولی چهل سالگی دیگر همه چیز را لو میدهد، خودش زبانی می شود برای آنچه بر شما گذشته!
رسیدن به این سن، یعنی تو در زندگیت، تجربیاتی داشتهای، شادی و غمهایی را از سر گذراندهای، پستی و بلندیهایی را طی کردهای. زمین خوردهای! اما دست به زانو گذاشتهای، یاعلی گفتهای و بلند شدهای، که دشمن شاد نشوی. دلبستگیها و دلشکستگیهایی داشته ای! اشک ها و لبخندهایی داشتهای! خلاصه اینکه، الان با کوله ای از تجربیات تلخ و شیرین بر دوشت، به قله چهل سالگی رسیده ای. سفر نفسگیری بوده؛ ولی حالا که به این سن رسیده ای، چه میخواهی بکنی؟ از این به بعد هم همین روال را در پیش بگیری؟ آیا در همه این سالها، در کشاکش این تجربیات، فقط به فکر دنیای خود بودهای؟ برای خودِ ابدیات چه کردهای؟
بیشتر ما آدمها، با رسیدن به این سن، البته اگر متوجه آن شویم_ ان هم در این زمانه که مشکلات اقتصادی و رنگارنگی دنیا و سرگرمی ها، دزد توجه ما به مسائل مهم و حیاتی شده اند_ شاید نگاهی به داراییهای مادی خود بیاندازیم، ببینیم چقدر کار کردهایم، چقدر درامد داشته ایم، این درامد را سرمایه گذاری کرده ایم یا به باد داده ایم؟ برای فرزندان خود چه کرده ایم؟ آیا به فکر سامان انها هستیم یا نه؟ و دغدغه های این چنینی… البته کار اشتباهی نیست؛ ولی نکته اینجاست که این تمام ماجرا نیست.
در روایتی از رسول خدا آمده است: «چون مرد به چهلسالگی رسد و خیرش از شرش بیشتر نباشد؛ شیطان بین دو چشمش را ببوسد و گوید: این چهرهاى است که رستگار نگردد.» ورای تلخی که پشت این روایت نهفته و آن هم برای ایجاد تنبه و آگاهی در انسان بوده است، روایت گویای دو نکته مهم است:1. اهمیت چهل سالگی. 2. لزوم حسابرسی به خود. در منابع دینی، سن چهل سالگی، سن کمال عقلی انسان است، و به نوعی قله کمالات او محسوب می شود. رسیدن به این سن، شروع دوره پختگی و اتمام دوره جوانی و ورود به میانسالی است. گذر از چهل سالگی، یعنی ورود به سراشیبی عمر و لزوم توجه به داشته های معنوی و محاسبه نفس و آمادگی برای سفر آخرت. در واقع مضمون این روایت و روایات شبیه به آن، اخطار به مؤمنان است، تا تلاش کنند و متوجه گذر عمر بوده، آن را به بطالت نگذرانند، به دیون الهی که بر گردن آنهاست توجه کنند و قبل از رسیدن به چهلسالگی حساب خود را تسویه کنند؛ چون زمان به شدت در حال گذر است و در سراشیبی زندگی شاید فرصتی برای جبران بدیها و انجام خوبیها به دست نیاید.
پایان چهل سالگی و ورود به صبح چهل و یک سالگی، برای ما تلنگری محکم است. این تلنگر به ما یادآوری می کند که زمان چقدر سریع می گذرد، وقت کم است و کار ناکرده بسیار. اگر نتوانسته ایم تا این زمان، سهم بیشتری از خوبیها و اعمال صالحه را در کوله پشتی اخروی خود جمعآوری و حفظ کنیم، اگر زاد و توشه ما برای این سفر اندک است و فرصت برای جبران رو به کوتاهی است، الان وقت بیداری است…
چه عمر از سی گذشت و یا که از بیست
نمی شاید دگر چون غافلان زیست
نشاط عمر باشد تا چهل سال
چهل رفته فرو ریزد پر و بال. (نظامی گنجوی)
سیدکاظمی
به قلم خودم
پنجشنبه 03/11/18
- “باء”
قرآن کریم با “ب” آغاز می شود. “الف” آغازکننده ی آن نیست. تمام سوره های قرآن با “ب” آغاز شده اند. حتی سوره ی توبه که فاقد بسم الله الرحمن الرحیم است آن نیز با “ب” آغاز شده است؛ “بَرَآءَةَُ…”. الفِ ذات، در غیب الغیوب خویش است. و “ب” اولین تجلی است. برخی آن را عقل اول یا روح اعظم گویند. در “بسم” همزه ی “اسم” محذوف نیست. دقت کن! آن در غیب است. هیچ دلیل و توجیهی در قواعد زبان عربی برای حذف “ا” در “اسم” وجود ندارد. تنها استثناء همینجا و در “بسم الله الرحمن الرحیم” است. در هر جای دیگری این “ا” آشکار است مثل: “فَسَبِّح بِاسمِ رَبِّکَ العَظِیم”. “اِقرَأ بِاسمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ”… می بینی! همزه در همه ی این موارد ظاهر است جز “بسم الله الرحمن الرحیم”. چه آن اشاره به ذاتی است که نادیدنی است. و این “ب” هست که در آغاز کلام الله مسئولیت ظهور را بر عهده گرفته است. قرآن کریم، مخزن و گنجینه ی ظهورات و تجلیات است. اگر آن “ا” که خود حقیقت وجود و ذات آن است روزی اراده ی ظهور کند، همه ظهورات دیگر، بیدرنگ در او محو می گردند.
برگرفته از مجموعه نکات قرآنی
مسعود ریاعی
پنجشنبه 03/11/18
برای خدا باشیم….
سختترین کار همینه، ولی نشان مردان خدا، همینه…
مردان خدا پرده پندار دریدند…
جمعه 03/10/14
هله! ای نسیم رحمت…
سحرگاهان اردیبهشتی گیلان، حال و هوای عجیبی دارد. هوایی که معطر از شمیم شکوفههای پرتقال و گلهای محمدی، عطر شبدرهای وحشی و سبزههای باران خورده از رگبار شبانه است، آسمان شبی که در دامن پرستارهاش کهکشان راه شیری به وضوح خودنمایی میکند، نوای دل انگیز بلبلان و صدای جیرجیرکها که تا صبح دل به دل هم دادهاند، حتی صدای قورباغههایی که در دل شالیزارها تا خود صبح از صدا نمیافتند و نسیم معطری که از لابلای برگهای درختان چنار به نرمی میگذرد و نوای عرشی اذان صبح موذن زاده را بر جانها مینشاند. این صحنهی جانفزا و ناب، بی گمان، تلنگری است برای قلبی که راه آسمان را میشناسد و از این همنوایی طبیعت در تسبیح خداوند، جا نمیماند.به گونه ای که او نیز خود را تکه ای از این جورچین زیبا می بیند و زبان به تسبیح و تقدیس پروردگارش میگشاید و همنوا با ساکنان طبیعت، به ذکر پروردگارش مشغول می شود. آنقدر در این منظره و صحنهی زیبا، رحمت الهی و لطافت رحمانی، ظهور و بروز دارد که هرکس از این رهگذر خود را در مقام حضور پروردگارش نبیند، بیشک از گروه غافلان و محرومان خواهد بود.
همانطور که این صحنهی بدیع بنا بر مقتضای طبیعت، ماندنی نیست و از فصلی به فصل دیگر متغیر است، جلوه رحمت خداوند نیز، همیشه به این شکل و با حواس ظاهری، قابل دیدن و حسکردن نیست؛ بلکه رحمت الهی گاهی در قالب نفحات الهی خود را نشان می دهد. روایت نورانی منقول از وجود نازنین حضرت رسول به خوبی ترسیمکننده ماهیت نسیم رحمت الهی است: «إنّ لِرَبِّکُم فی أیّامِ دَهرِکُم نَفَحاتٍ، فَتَعَرَّضُوا لَهُ لَعَلَّهُ أن یُصِیبَکُم نَفحَةٌ مِنها فلا تَشقَونَ بَعدَها أبدا: همانا از سوى پروردگار شما در طول عمرتان نسیمهایى مىوزد، پس خود را در معرض آنها قرار دهید، باشد که نسیمى از آن نفحات به شما بوزد و زان پس هرگز به شقاوت نیفتید.» همین کلام حضرت رسول به خوبی نشان می دهد که نفحات و نسیمهای رحمت الهی، نه از جنس امور محسوس؛ بلکه از نوع فرصتهای معنوی، حال عبادت، شوق هم صحبتی با خداوند و حال روحی مناسب برای انجام اعمال صالحه است. انسان برای درک این نوع از رحمتهای الهی، باید باطنی بیدار، ضمیری روشن و ذهنی هوشیار داشته باشد. صاحب روحی باشد که با مناجات و انس با پروردگارش، صیقل خورده و زلال شده است. جانش با کلام خداوند، تطهیر شده باشد و با قلبی بیدار، سر بر سجاده گذاشته و همنوا با عالم هستی، یارب یارب کند. او باید در طول شبانه روز مراقب و نگهبان خیال و فکر و نگاه خود باشد تا رهزنان پیدا و ناپیدا فرصتهای او را به یغما نبرند و غارتزده رهایش نکنند.
فرصتهای معنوی که خداوند در ماههای قمری رجب، شعبان و رمضان برای بندگان خود تدارک دیده، از جنس همین نفحات و رحمات الهی است. خداوند رحمان نه تنها فرصت را در اختیار بندگانش قرار داده؛ بلکه زاد و توشه را هم برای آنها تدارک دیده است و از روی فضل و کرم خود، زمان میهمانی را هم مشخص کرده و راههای رسیدن به جایگاههای برتر را هم به بندگانش نشان داده است. انقدر نوع و جریان رحماتی که در این سه ماه جاری و ساری است و برای اهلش قابل درک است، جنس متفاوتی دارد، که هرکس خود را طالب آن نشان داده و مشتاق بهره از آنها باشد، میتواند به راحتی از آن بهره بگیرد و خود را در مسیر سیلان عنایت پروردگارش قرار دهد.
فرصت معنوی ماه شعبان و مناجات معروف شعبانیه، از بارزترین نوع نفحات الهی است که از جایگاهی عظیم نزد عرفا و سالکان طریق حق برخوردار است. مرحوم میرزا جواد ملکی در کتاب شریف مراقبات به مناسبت ماه شعبان بیاناتی دارد، از جمله اینکه میگوید: برکت هر ماهی به عظمت دعاهای وارده در آن است و مناجات شعبانیه از غرر ادعیه شیعه است که نشان می دهد این ماه در مقام و مرتبه در کجا قرار دارد. رهبر کبیر انقلاب، امام خمینی رحمت الله علیه نیز، نگاهی ویژه به این مناجات داشته است و آن را ادب نامهای میداند که میتواند به انسان یاد بدهد که چگونه با پروردگارش مناجات کند، و آن را مناجاتی میداند که اگر انسان دنبال آن را بگیرد و در آن فکر بکند، انسان را به یک جایی میرساند.
پس انسان آگاه و عاقبتنگر، همواره مترصد فرصت است و وقت را مغتنم میداند؛ زیرا به خوبی واقف است که بنا بر فرمایش حضرت امیر علیه السلام:«فرصت مانند ابر از افق زندگی میگذرد…» پس همواره با زیرکی باید منتظر این فرصتها باشد و از ان بهره بگیرد؛ چون میداند که جریان نفحات الهی مثل نسیم است و گاه بگاه میوزد، از این رو خود را در معرض این نسیم و نفحه قرار میدهد و جان و روح خود را طراوت می بخشد.
#به_قلم_خودم
#یادداشت_علمی
شنبه 02/11/07
در تبليغ، مسايل مادّى را نفى نكنيد؛ بلكه برترى معنويات را مطرح كنيد. «ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَةِ»
تفسیر نور، سوره جمعه
سه شنبه 02/10/12
حينَ كَانَتِ الْأَيامُ تهدِمُني
كانت أمي عَلَي مُصَلاها تبنيني
وقتی روزگار مرا ویران میکرد
مادرم بر جا نمازش مرا بنا می کرد…
شنبه 02/10/09
اخیرا کلیپ کوتاهی از یکی از بازیگران مطرح سینمای جهان، برد پیت میدیدم. برد پیت داشت از دیداری می گفت که توانسته بود، زندگیش را به کلی تغییر بده. این دیدار با دیوید فینچر (فیلمساز امریکایی) بود که بعد از این دیدار، زندگی برد پیت در مسیر تازه ای قرار میگیره و اونو به سمت دنیای حرفه ای بازیگری سوق میده. برد در ادامه حرفهاش نکته جالبی را مطرح میکنه: اینکه افرادیکه ما به اونها وصل میشیم اهمیت زیادی دارن و اثر مهمی بر زندگی ما میذارن. بعد اون در ادامه این نکته را میگه: نه مسیر سفر مهمه، نه مقصد، بلکه همسفر هست که اهمیت بالایی داره.
البته منابع دینی ما سرشار از این نکات نغز هست. مثلا در روایت مشهوری از حضرت رسول (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) آمده که : اَلرَّفِيقَ ثُمَّ اَلطَّرِيقَ. اول همراه و رفیقت را انتخاب کن و بعد پای در راه بذار.اگر ما زندگی انسان را سفر در نظر بگیریم که همینطور هم هست ( يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ) و مرحوم مصباح یزدی تعبیر جالبی در این زمینه داره که میگه:معناى یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ: مى تواند این باشد كه زندگى ما یك سفر است. در عالمى واقع شده ایم كه ذاتش عین حركت است.» و با کنار هم گذاشتن کلام نورانی حضرت رسول و آیه کریمه و در آخر اشارت زیبای مرحوم مصباح، مسافر بودن ما در این عالم به خوبی روشن میشه و البته که هر سفری، همسفری هم داره که ما در هر مرحله ای از زندگیمون، بنا به شرایط مختلف، اجبارا یا اختیارا، با افرادی به عنوان همسفر طولانی مدت یا کوتاه مدت، ملاقات میکنیم و همراه میشیم.
خلاصه اینکه دیدن این کلیپ چند ثانیه ای باعث شد زندگی خودم را تا الان از نظرم رد کنم و ببینم که با چه آدمهایی برخورد داشتم: خوب یا بد یا خاکستری/ مثبت یا منفی/عالم یا جاهل یا معاند/و …؛ اما اگه بخوام روی یه قسمت از این مسیر فوکوس کنم، روی قسمت ورودم به حوزه زوم میکنم. فرصتی که تونستم دوباره ادامه تحصیل بدم، البته در سطح بالاتری. ورود به حوزه برام، مصادف شد با آشنایی با آدمهایی که علاوه بر تلاش در بعد معنوی زندگی، به بعد علمیشون هم اهمیت میدادند. اساتیدی را در این مسیر دیدم که آرزو میکردم، زودتر از این با اونها آشنا می شدم. اونا همسفرها و همراههای خوبی بودن و هستن. آشنایی با اونها بُعد دیگهای از زندگی را برای من باز کرد. تلاش علمی و معنوی همسفران حوزوی، برای من رهاوردی از جنس آرامش، افق بلند و دید گسترده به جهان داشت. آشنایی که باعث ورود جدی من به عرصه پژوهشگری و انس با قلم و نوشتن شد که میتونم بگم از مهمترین برکات این همسفری بوده که خب الحمدلله ادامه داره.
و سخن اخر اینکه، در هر صورت همین همسفرها هم، رزقی از جانب خداوند هستند. امیدوارم خداوند ارزاق این چنینی را برای ما وافر قرار بده و ما را شکر گذار این ارزاق قرار بده.
ادامه »