انسان (مادرشدن) در نگاه توحیدی یا...؟

پایان نامه ارشدم را هرچند طولانی شد، اما چندماهی‌ست دفاع کرده‌ام
در حیطه‌ی درسم با یک موسسه پژوهشی همکاری میکنم…
برای دغدغه‌هایم می‌جنگم…
ادمینی بلدم…
کتاب می‌خوانم…
مطلب می‌نویسم…
اما هر فرمی به من بدهند که نوشته باشد شغل:
کادر مقابل را با «مادر» پر ‌می‌کنم…

راستش را بخواهی
من مصداق واقعیِ این جمله‌ام:
اینهمه درس خوند که تهش کهنه بشوره!

من عاشق عوض کردن پوشک و گرفتن بادگلویم
من عاشق شستن تکه‌های کوچک لباسم
عاشق پهن کردنِ ۶۰-۷۰ تاش، وقتی یک دور ماشین، لباس شسته
من از دنبال بچه دویدن برای یک لقمه غذا
از هم زدن فرنیِ کم‌شیرین
از توروخدا امشب ماکارونی درست کن
لذت می‌برم
خوشم می‌آید ببینم دور و برم شلوغ است
سر و صداها… بگیر و بکِش‌ها…
کِیف میکنم وقتی بعد یکی دوساعت سینک ظرفشویی، پر شده
وقتِ سر خاراندن ندارم و کارها تلنبار شده…

چه کنم…
برایم شیرین‌تر است منتسب به اینها باشم، تا صاحب چند عنوان مقاله و کتاب!
تا پژوهشگر نمونه‌ی سال!
تا دانشجوی دکترای فلان…

من مقاله می‌نویسم
پژوهش میکنم
یک بار هم رتبه‌ی خوبی در آزمون دکترا آوردم (که نرفتم)
اما
لیاقتم بیش از این است که در همین حد بمانم

من به قله‌ای می‌اندیشم که در دامنه‌اش ایستاده‌ام…

به صدها سال بعد…
وقتی اثری از پژوهش‌ها نیست، کتاب‌ها کهنه شده، دانشگاه‌ها تخریب شده…
اما از نسل من، صدها و هزاران نفر در عالم هستی نفس می‌کشند…
فکر میکنم به هر یک باری که می‌گویند «لااله‌الا‌الله»
و فرشته‌ها می‌گویند باز هم از نسل تو برایت حسنه فرستادند ❤️

من در این مُلکِ فانی
دنبال باقی‌ترین اتفاقم…

من مــــــادرم😍

 

و در مقابل این متن را هم بخوانید:نویسنده از یک افق راقی و پنجره ای وسیعتر به مسئله مادر شدن پرداخته، با یک نگاه توحیدی. مسئله، بندگی خداست.

 

اما همین قدر که با این قلم شیرین قند در دل مادر ها آب شد دل کسی که بنا به مصلحتی مادر نمیشود نیز سوخت.
وقتی والدین حتی علت اعدادی در به وجود آمدن فرزند هم نیستند این خودبینی ها که در این پیام هستند باز هم از نگاه توحیدی فاصله ای دارد.
بهتر این بود که بنا به.. إنک کادح إلی ربک کدحا… تلاش و تلاش در راه خدا اصل حرکت انسان باشد مخلصا خالصا لله، بدون دلبستن به فلان نتیجه… اینکه کسی درس بخواند بـچه داری کند یا حتی شرایط وفق مرادش نباشد و نشود درس خواند همه و همه اگر برای خدا، به امر ولی خدا، باشد حسن است وگرنه عیب است.
عیب است کسی اهم را فدای مهم کند. خواست خداوند از ما مشخص است… ما به امر ولی خدا، مامور به فرزندآوری شده ایم و هرکس یک گام در این مسیر بردارد مشول دعای شب رهبر است، فارغ از نتیجه ی این تلاش ها.
و للله میراث السماوات والارض… نسلی اگر از ما بماند از خداست نه ما… که ماعندکم ینفد و ما عندالله باق…
اینقدرها هم همه چیز ساده و خطی در این عالم رخ نمیدهد؛ بلکه شاء الهی میگرداند این گردونه را… یهب لمن یشاء اناثا و یهب لمن یشاء الذکور… و یجعل من یشاء عقیما… جای تبختر و فخر به بچه ی من، نسل من، نیست. درحالی که میدانیم همه ی یک نسل ممکن است هرجور انسانی از هر مرتبه ی ایمانی داشته باشد. حتی نسل حضرت ابراهیم علیه السلام…
کهنه شستن و رسیدگی به بچه غریزه ای است خدادادی اگر خالص برای خدا انجام شود نیک است وگرنه اینقدرها هم رمانتیک نیست…
زجر شنیدن زخم زبان از حوزوی ها و مسجدی ها و خانواده ها وقتی میگویند شما که طلبه اید چرا بچه ندارید؟؟؟
شاید ثوابش بیشتر باشد.. آنها که نمیدانند؛ ولی راحت قضاوت میکنند.
حاصلش برای طرف مقابل که در تلاش است ولی خدانخواسته، میشود یک ایمان قوی تر و توحیدی تر که از این بستر امتحان رشد میکند و بار آخرت می بندند… بدون عکسهای فانتری از خانواده ای 5نفره یا 10نفره بدون شستن کهنه بدون رسیدن به نتیجه.
وللله ملک السماوات والارض…

آمار

  • امروز: 0
  • دیروز:
  • 7 روز قبل: 592
  • 1 ماه قبل: 2832
  • کل بازدیدها: 56994
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.

برشی از یک کتاب

منظورم از تغییرات کوچک این است در کنار چیزهایی که باعث شده اند تو، توی کنونی بشوی برای کنار آمدن با اتفاقات و وقایع مثبت یا منفی ای که زندگی برایت ایجاد می‌کند، کیفی پر از ابزارهای جایگزین داری.

اینکه تو در زندگی کدام ابزار را چند وقت یکبار در برخورد با وضعیتهای دشوار زندگی به کار می‌بری در زمینه میزان رضایت تو از زندگی تعیین کننده خواهد بود؛ برای مثال اگر پشه‌ای روی شیشه نشسته باشد تو برای رها شدن از شر آن از چکش استفاده کنی.

بله درست است که از پشه اثری نمی ماند؛ اما دیگر شیشه ای هم وجود نخواهد داشت. این تغییرات کوچک در واقع به معنی تغییر این ابزارها یا دفعات استفاده تو از آنها است. چیزی را که هم اکنون از ذهنت گذشت .شنیدم می گویی گفتنش آسان است. بله همین طور است که میگویی گفتنش آسان است اما بالاخره باید کسی این حرف را بزند نه؟ پاسخی را که به مراجعانی که به من گویند میخواهند به کلی تغییر کنند میدهم اکنون با تو هم به اشتراک می گذارم.

نمی‌توانی به کلی تغییر کنی اما اگر بتوانی در نقاط بحرانی تغییری برابر با یک درصد ایجاد کنی نتایجی باورنکردنی به دست می آوری.

بیهان بوداک؛ کتاب جایی که شکست خورده ای،به دنبال شادی نباش.

آمار

  • امروز: 0
  • دیروز:
  • 7 روز قبل: 592
  • 1 ماه قبل: 2832
  • کل بازدیدها: 56994
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.

سپاس

آمار

  • امروز: 0
  • دیروز:
  • 7 روز قبل: 592
  • 1 ماه قبل: 2832
  • کل بازدیدها: 56994
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.

دارایی و بخشندگی

اگه خدا بهت داد،

دیوارت رو بلندتر نکن،

سفره‌ات رو بزرگ‌تر کن.

خدا میرسونه واسه‌ی اونی که می‌خواد

سفره‌اش بزرگ‌تر باشه.

البته این کار دل بزرگی میخواد

که همه ندارن…

نه فقط از جنبه مادی قضیه،

نه!

اونا که سفره‌ی علم و دانششون،کوچیکه!

اونا بیشتر شامل این تلنگر میشن.

آمار

  • امروز: 0
  • دیروز:
  • 7 روز قبل: 592
  • 1 ماه قبل: 2832
  • کل بازدیدها: 56994
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.

آغاز ریشه های آدم ....

و بالوالدین احسانا…

🧔🧕پدر و مادر قاب آغاز ریشه‌های آدم اند.

اگر اصیل باشند، بخش مهمی از آداب، رسم‌ها و محدوده های ناشناخته را به آدمی یاد می‌دهند، اسم من و تو را در گروه «پیشروان» می‌نویسند و با جانت کاری می‌کنند که تا زنده ای، «پیوسته» عاشق باشی…

پیوسته در مسیری مستقیم و درست بروی و اگر به بیراهه ای بروی زود برگردی.

پدر و مادر اصیل، کوزه گران هنرمند گِل فرزندان‌اند و از آنان اشیائی ماندگار می‌سازند.

 

✍️سادات اخوی

 

هر خوبی در وجودم هست که شایسته تحسینه، از شماست…بابا و مامان گلم…

 

 

 

آمار

  • امروز: 0
  • دیروز:
  • 7 روز قبل: 592
  • 1 ماه قبل: 2832
  • کل بازدیدها: 56994
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.

عیار راستی از زبان جلال الدین بلخی

دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که او گل‌های تر دارد
 
در این بازار عطاران مرو هر سو چو بی‌کاران
به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
 
ترازو گر نداری پس تو را زو ره زند هر کس
یکی قلبی بیاراید تو پنداری که زر دارد
 
تو را بر در نشاند او به طراری که می‌آید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
 
به هر دیگی که می‌جوشد میاور کاسه و منشین
که هر دیگی که می‌جوشد درون چیزی دگر دارد
 
نه هر کلکی شکر دارد نه هر زیری زبر دارد
نه هر چشمی نظر دارد نه هر بحری گهر دارد

آمار

  • امروز: 0
  • دیروز:
  • 7 روز قبل: 592
  • 1 ماه قبل: 2832
  • کل بازدیدها: 56994
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.

خبرهای عالم بالا

 

 

آن «بالا»، خبرهایی است که بیشتر از خبرهای زمین اند. اینجا آدمها، مشغول لگدکوبی هم‌اند…

کشورهای وحشی دهانی باز شده‌اند برای بلعیدن مرزها و نقشه ها…. 

کودکان می‌میرند و آمار عقربه‌هایی شده‌اند برای زندگی ساعت‌های جنایت …

آهوی ادراک، پا در دام صیاد حماقت است…

دیوانه ای برای بقایش ناخن به خاک حریم نقشه ها می‌کشد و کسی را توان بستن دستهای او نیست.

در این غوغا و هیاهوی خبرهای پایین

من به ستونی آویخته ام که پایه ای از نردبان آسمان است…

 درگاه آغوش دلبر… 

و بوسه‌گاه قاصدان خبرهای آسمانی است…

📝گاهِ آستان بوسی، حرم بانوی قم..

#سید_محمد_سادات_اخوی

 

 

آمار

  • امروز: 0
  • دیروز:
  • 7 روز قبل: 592
  • 1 ماه قبل: 2832
  • کل بازدیدها: 56994
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.

داستان آخر و عاقبت یک شیرازی که خیری از فال حافظ شیرازی ندید:

داستان آخر و عاقبت یک شیرازی که خیری از فال حافظ شیرازی ندید:

پارسال برای یک جلسه‌ی شعر به شیراز دعوت شده بودم. پروازم نزدیک ظهر نشست. چند ساعت بعد، جلسه شروع می‌شد. تصمیم گرفتم که دو سه ساعت باقی مانده را غنیمت بشمرم و به زیارت‌ بروم. اول رفتم حافظیه و بعد آمدم بیرون تا تاکسی بگیرم و خودم را به سعدیه برسانم.

یک پراید لکنته‌ی بادمجانی رنگ که پیرمردی خسته راننده‌اش بود تلق‌تلق نزدیک شد و جلوی پایم ایستاد.

 

گفتم:

«سعدیه میری؟»

گفت:

«میرم عامو. اما ترافیکه، اگه پیاده بری زودتر می‌رسی.»

(شما همه‌ی دیالوگ‌های این عزیز را با لهجه‌ی شیرین شیرازی بخوانید.)

گفتم:

«عیب نداره.»

سوار که شدم راه افتاد و گفت:

«مگه الان سرِ قبرِ حافظ نبودی؟»

گفتم: «چرا.»

گفت: «قبر سعدی هم مث همینه!!»

از این حرفش جا خوردم و گفتم:

«خب هر کدوم لطف خودشون رو دارن.»

گفت:

«بازم سعدی بهتره! حافظ که به درد نمی‌خوره!»

منِ شاعر که روی هر دوی این بزرگواران تعصب دارم با دلخوری گفتم:

«نفرمایید آقا! این‌ها قله‌های ادبیات ایران و جهان هستن.»

خیلی محکم گفت:

«اشتباه نکن! همین حافظ خیلی‌ها رو بدبخت کرده!»

با تعجب گفتم:

«چرا؟!»

گفت:

«با همین فال‌های بیخودش!!»

(البته ادبیاتِ راننده، زیاد پاستوریزه نبود. من این‌جا تلطیفش می‌کنم تا قابل چاپ شود!)

گفتم:

«خُب معلومه! فالِ حافظ که سرگرمیه.»

گفت:

«برای شما سرگرمیه اما همین فالو (یعنی فال) زندگی خیلی‌ها رو به فنا داده. یکیش خود من!»

با کنجکاوی پرسیدم:

«چه‌ طور؟!»

آهی سوزناک کشید و گفت:

«سرِ زن گرفتن، فال گرفتیم گفت:

«بگیر طُره‌ی مَه‌ چهره‌ای و قصه مخوان…»

رفتیم دخترو رو گرفتیم، عفریته‌ای از آب در اومد که کافر بِگِریَد!

سر انتخاب شغل، فال گرفتیم گفت:

«قبول دولتیان کیمیای این مس شد…»

کار بابامونو ول کردیم زدیم تو کار دولتی، 30 سال سگ‌دو زدیم آخرشم این شد وضع‌مون! پسرو اومد خواستگاری دخترمون، فال گرفتیم گفت:

«حجله‌ی حُسن بیارای که داماد آمد…»

سر حرف حافظ دخترمونو شوهر دادیم، داماد بد از آب در اومد، دخترمونو سیاه‌بخت کرد.

یه فالو هم گرفتیم که با پول پاداش بازنشستگی‌مون چه کنیم؟ گفت:

«بذار توی بورس!»

گذاشتیم توی بورس، خاک و باد شد!»

پرسیدم:

«مگه حافظ برای بورس هم شعر داره؟»

گفت:

«همون که میگه:

دیدار شد میسر و بوس و کنار هم…»

با تعجب گفتم:

«بوس به بورس چه ربطی داره؟!»

گفت:

«ما بوس رو به فالِ بورس گرفتیم! این آخری هم شک داشتیم که ماشین از غریبه بخریم یا ماشین باجناقمون رو بگیریم؟ فال گرفتیم. گفت:

اهل نظر معامله با آشنا کنند…

با باجناق‌مون معامله کردیم این لَگَن رو انداخت به ما، دو برابر پول خودش خرج تعمیرش کردیم!»

به سعدیه که رسیدی، گفتم:

«به نظرم شما دیگه با فالِ حافظ، تصمیم نگیر!»

گفت:

«نه دیگه غلط بکنم!»

بلافاصله گفت:

«چند وقته دارم فال سعدی می‌گیرم، خیلی کارش درسته!»

چشمانم از تعجب گرد شد.

موقع پیاده شدن با خنده‌ای عصبی گفتم:

«یه مدت هم فالِ خیام بگیر، نشد برو تو کار فالِ ایرج میرزا، اون دیگه جواب میده!»

ناسزایی گفت و گازش را گرفت و دور شد.

یادم آمد که خودم هم در زندگی چه تصمیماتی که با فال حافظ نگرفته‌ام اما خوشحال بودم که لااقل بوس را به فالِ بورس نگرفته‌ام که به خاک سیاه بنشینم!

 

✍️ شروین سلیمانی (شاعر و طنز پرداز)

آمار

  • امروز: 0
  • دیروز:
  • 7 روز قبل: 592
  • 1 ماه قبل: 2832
  • کل بازدیدها: 56994
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.

آمار

  • امروز: 0
  • دیروز:
  • 7 روز قبل: 592
  • 1 ماه قبل: 2832
  • کل بازدیدها: 56994