موضوع: "زندگی"

حفظ فاصله

 

تقدیر ما دربرخورد بابعضی ادمها

مثل دو خط موازی هست

این دو خط هیچوقت بهم نباید برسن

هر گونه نزدیک شدن به این ادمها

مثل سم مهلک می‌مونه!

همیشه از خدا بخواین

فاصله تون با اینجور ادما، فاصله‌ای به دوری

خورشید از زمین، و بلکه بیشتر باشه.

اللهم اشغل الظالمین بالظالمین…

خدا ایننفرت را ازما نگیر..

آمار

  • امروز: 16
  • دیروز:
  • 7 روز قبل: 253
  • 1 ماه قبل: 2378
  • کل بازدیدها: 50909

مقتل حضرت علی‌اصغر

 

❣️ مقتل حضرت علی‌اصغر🍼

السلام علی الرضیع الصغیر

🔻امام‌حسین یکه‌و‌تنها ماند. وقتی مقتل جوانان و عاشقان خود را دید، عزم نمود تا با جان خویش به مصاف دشمن برود. به طرف راست خود نظر انداخت و هیچ مردی را ندید. به طرف چپ خود نظر کرد، باز کسی را ندید؛ غیر از خودش و زنان و بچه‌های کوچک، کسی باقی نمانده بود.

🔻پس صدا زد:
«آیا مدافعی هست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟ آیا خداپرستی هست که درمورد ما از خدا بترسد؟ آیا فریادرسی هست که به خاطر خدا به فریاد ما برسد؟ آیا یاری‌دهنده‌ای هست که به امید ثواب خدا ما را یاری کند؟»
صدای گریه و شیون زنان حرم بلند شد و همهٔ مردم، گریه‌کنان، ضجه می‌زدند. سپس امام به در خیمه آمد و مقابل خیمه نشست.

🔻کلاهخود را از سر برداشت و عمامه‌ای بر سر گذاشت و به حضرت زینب فرمود:
«فرزند کوچکم (شیرخواره) که نامش علی است، به من بدهید تا با او وداع کنم‌‌.»
کودکش را آوردند. علی‌اصغر را در آغوش گرفت و شروع کرد به بوسیدن او و می‌فرمود: «ای پسر عزیزم، وای بر این مردم، آن زمان که جدّ تو، محمد مصطفی، دشمن آنان باشد!»

🔻در این هنگام حرمله‌بن‌کاهل، تیری به سوی کودک رها کرد و آن تیر به گلویش نشست و گلوی علی‌اصغر را گوش‌تاگوش و رگ‌تارگ، در آغوش پدر، پاره کرد. در حالی که خون از گلوی کودکش جاری بود، به حضرت زینب فرمود: «این کودک را بگیر.»
دست‌های خود را زیر گلوی علی‌اصغر برد. وقتی دست‌ها پر از خون شد، به آسمان پاشید و فرمود:
«خدایا، تحمل این حادثه برایم آسان است؛ چرا که تو می‌بینی و در پیشگاه تو بچهٔ ناقهٔ صالح، از کودک من جلیل‌تر نیست.»

🔻امام‌باقر فرمود: «از آن خونی که به آسمان پاشیده شد، قطره‌ای به زمین بازنگشت.»
امام‌حسین، علی‌اصغر را برداشت و در میان کشته‌شدگان از اهل‌بیت خود قرار داد.

🔻به روایت طبرسی:
[از اسب پیاده شد و با غلاف شمشیر برای کودکش، قبری کَند و کودکش را به خونش آغشته نمود و بعد دفن کرد. بعد از آن، سوار بر اسب شد و اسب را پیش راند تا به مقابل دشمن رسید.]

📌 #مقتل ؛ #هفتم_محرم

*(منابع:ابن‌اعثم، الفتوح، ج ۵، ص ۱۱۴؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل أبي طالب، ج ۴، ص ۱۰۹؛ ابن‌نما، مثیرالاحزان، ص ۷۱؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل‌الطالبین، ص ۹۴؛ احمدبن جابر بلاذری، انساب‌الأشراف، ج ۳، ص ۲۰۱؛ احمدبن‌داود دينوري، الأخبارالطوال، ص ۲۵۸؛ اسماعيل‌بن‌كثير، البدايه والنهايه، ج ۸، ص۱۸۶؛ جریر طبری، تاریخ طبری، ج ۵، ص ۴۴۸؛ سیدبن‌طاووس، اللهوف، ص ۱۱۵؛ شیخ مفید، الارشاد، ج ۲، ص ۱۰۹؛ علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج ۴۵، صفحات ۴۷ و ۶۵؛ فضل‌بن‌حسن طبرسی، اعلام‌الوری، ص ۲۴۶؛ محمدبن‌ابی‌طالب‌تسلیه، المجالس و زینه‌المجالس، ج ۲، ص ۳۱۴)

رسانه اهل‌بیت‌مدیا
@AhleBeytMedia

آمار

  • امروز: 16
  • دیروز:
  • 7 روز قبل: 253
  • 1 ماه قبل: 2378
  • کل بازدیدها: 50909

امید غریبان تنها کجایی؟

امید غریبان تنها کجایی؟

آمار

  • امروز: 16
  • دیروز:
  • 7 روز قبل: 253
  • 1 ماه قبل: 2378
  • کل بازدیدها: 50909

قلوب منکسره

*
💕به قول محمود درویش

به رغمِ هر آنچه که می‌گوییم یا می‌نویسیم،
در قلب‌مان، چیزهایی باقی می‌مانند که
بزرگتر از آن هستند که گفته شوند.

 

آمار

  • امروز: 16
  • دیروز:
  • 7 روز قبل: 253
  • 1 ماه قبل: 2378
  • کل بازدیدها: 50909

عنایت خاص امام زمان‌علیه السلام نسبت به حفظ مردم ایران‌

 

عنایت خاص امام زمان‌علیه السلام نسبت به حفظ مردم ایران‌ 

مرحوم آقا سید عبّاس تهرانی نقل کرد که: برادرم یکی از رؤسای ارتش روس را در مهمان‌خانه‌ای دیده بود که از روی ناراحتی با صدای بلند فریاد می‌کشد و می‌گوید: آقا خوب، ولی شماها بد.

برادرم می‌گفت: نزد آن فرمانده نشستم، مترجم او مطالبش را به فارسی ترجمه می‌کرد. از او پرسیدم: مقصود او از این جمله چیست که آقا خوب، ولی شماها بد؟

گفت: ما قصد داشتیم به ایران حمله کنیم، روزی که می‌خواستیم وارد مرز ایران شویم، کشتی بزرگی را دیدیم سر راه ما ایستاده، این مطلب برای ما تازگی داشت، زیرا قبلا بررسی کرده بودیم و چنین کشتی ندیده بودیم. نزدیک که آمدیم مشاهده کردیم کسی در کشتی نیست، فقط آقایی روی بام کشتی مشغول عبادت است. وقتی به او رسیدیم، به ما گفت: برگردید ایران صاحب دارد.

ما کنار رفتیم و فکر کردیم شاید خیال باشد، چشممان را مالیدیم و دوباره‌برگشتیم دیدیم همان کشتی با همان کیفیت موجود هست. به مرکز مخابره کردیم، دستور آمد که برگردید.

 

 

برنامه روزنه هایی از عالم غیب را از بازار دریافت کنید 

 

https://cafebazaar.ir/app/ir.sadegh.bookm26/?l=fa

آمار

  • امروز: 16
  • دیروز:
  • 7 روز قبل: 253
  • 1 ماه قبل: 2378
  • کل بازدیدها: 50909

افسد

 

خدا گاهی ما را 

گرفتار یه سری از 

بنده هاش میکنه

که در مقابلشون باید

سیاست «دفع افسد به فاسد»

اتخاذ کنیم..

 

آمار

  • امروز: 16
  • دیروز:
  • 7 روز قبل: 253
  • 1 ماه قبل: 2378
  • کل بازدیدها: 50909

سرباز پدافند میلاجرد نزدیک خنداب

 


🍂 آوینی کجاست تا روایت کند:
بالی برای پرواز نمی‌خواهیم
همین پوتین‌ها ما را به آسمان می‌برد

🔸 بجا مانده از مدافع وطن
سرباز پدافند میلاجرد نزدیک خنداب

#روایت‌های_جنگ_تحمیلی_دوم      

#قرارگاه_جهادی_اندیشه‌|عضو شوید👇
🆔@ANGOMANELMI_MODRRESI_MAAREF_UT
⚠️استفاده از مطالب کانال با ذکر لینک

آمار

  • امروز: 16
  • دیروز:
  • 7 روز قبل: 253
  • 1 ماه قبل: 2378
  • کل بازدیدها: 50909

از زبان مادر شهید سیدمصطفی سادات ارمکی

 


🔻قاسم سلیمانی خانه‌ی ما هم شهید شد؟!

هر جای دل مادر که دست می‌گذارم یک خط روضه‌است، روضه‌های مجسمی که به چشم دیده.

از زبان مادر شهید سیدمصطفی سادات ارمکی(از شهدای دانش هسته ای که همراه با خانواده اش به فیض شهادت نائل شد)
«شهادت سیدمصطفی چیز دور از انتظاری برایم نبود، همیشه می‌دانستم دیر یا زود یک روز بالاخره این خبر را می‌شنوم. برای همین از قبل به همسرم و پسرهایم گفته بودم هر اتفاقی افتاد اول به خودم بگویند، قول می‌دهم طاقت بیاورم. یکشنبه صبح در آشپزخانه مشغول بودم که همسرم دستم را گرفت و گفت بیا بنشین. یقین کردم که اتفاقی افتاده مخصوصا که دیشب ریحانه سادات روی زبانش حرف شهادت افتاده بود و ول نمی‌کرد. قرآن را به سینه چسباندم و گفتم: آماده‌ام.بچه‌ها مِن مِن می‌کردند: مصطفی شهید شده…‌من صبور بودم اما داغ امان نمی‌داد: فهیمه هم شهید شده. برای هر کدام‌شان چندثانیه بیشتر فرصت عزاداری نداشتم چون بلافاصله اسم دیگری از عزیزانم در لیست قرار می‌گرفت: ریحانه‌سادات هم… گریه می‌کردم و می‌گفتم: منزل نو مبارک‌شان _فاطمه‌سادات… قبل از اینکه اسم سیدعلی را بیاورند پیش‌دستی کردم: سردار سلیمانی من هم شهید شده؟! از های های گریه‌هایشان جوابم را گرفتم. سید علی عاشق سردار سلیمانی بود. راه می‌رفت توی خانه و طوری رفتار می‌کرد که مثلا حاج قاسم است من هم به این اسم صدایش می‌کردم. سردار سلیمانی ما هم پیکرش سالم نبود از روی DNA شناسایی‌اش کرده بودند. وقتی در معراج گفتم سید علی را بدهید تا به جای مادرش برای پسرم لالایی بخوانم از سبکی تابوتش فهمیدم چیزی از چهارساله‌ی مان نمانده.»

تکه‌های دل مادربزرگ، هر کدام جایی افتاده‌اند؛ زیر آوار، کنار فاطمه و فهیمه…کنار پیکر سوخته‌ی سیدعلی…در تابوتِ سر به مهر ریحانه‌سادات… جمله‌اش روضه را تکمیل می‌کند: باید خانه را ببینی، برایم گودال قتلگاه درست کرده‌اند. گودالی که دلم می‌خواهد شکایتش را پیش حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) ببرم. کاش فقط پسرم را شهید می‌کردند… کاش فقط مصطفی را…»



آمار

  • امروز: 16
  • دیروز:
  • 7 روز قبل: 253
  • 1 ماه قبل: 2378
  • کل بازدیدها: 50909
1 2 4

آمار

  • امروز: 16
  • دیروز:
  • 7 روز قبل: 253
  • 1 ماه قبل: 2378
  • کل بازدیدها: 50909