موضوع: "تاملات"

سپاس از آفریده‌هایت...

 

 

“لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق…”

مخلوقات، تمام آفریده‌های پروردگارند؛ از ریزترین جاندار و بی‌جان، تا بزرگترین و مهیب‌ترینشان.

آیا تاکنون از گیاه کوچک و کم‌جانی که در گوشه‌ای از حاشیه بتنی و آسفالت کوچه روییده، تشکر کرده‌ای؟ همان که بی‌زبان، امید به زیستن و شوق حیات را در جایی نشان می‌دهد که بسیاری حتی متوجه‌اش نمی‌شوند، با بی‌توجهی از کنارش می‌گذرند و شاید پا بر آن می‌نهند. اما او بی‌هیچ قیل و قالی، به زندگی و زیبایی ان ادامه می‌دهد.

دایره سپاس و شکر ما نسبت به مخلوقات الهی، بسی گسترده‌تر از آن است که می‌پنداریم. هر توجه و سپاسگزاری نسبت به وجود این آفریده‌ها، روح خشیت در برابر پروردگار را در ما تقویت می‌کند.

سپاس از ابرهای کوچک و سپید در پهنه بیکران آسمان آبی…
سپاس از نوای شوق‌آفرین گنجشک‌ها و یاکریم‌ها…
سپاس از شعاع‌های روشنی‌بخش آفتاب…

و و و…..

آمار

  • امروز: 86
  • دیروز: 189
  • 7 روز قبل: 476
  • 1 ماه قبل: 4194
  • کل بازدیدها: 41901

گام به گام

 

افتادن انسان در دام شیطان

یهویی نیست!

گام به گامه!

جوری که خودش هم نمی‌فهمد.

خدا در قرآن میگه: لا تتبعوا خطوات الشیاطین.

پناه بر خدا!

شاید پرده‌پوشی او

ما را در سنت املاء و استدراج وارد کرده، خبر نداریم.

یا هادی المضلین.

 

آمار

  • امروز: 86
  • دیروز: 189
  • 7 روز قبل: 476
  • 1 ماه قبل: 4194
  • کل بازدیدها: 41901

سرعت خود را کم کنید!

اعوذ بالله…

گاهی آدمیزاد

انچنان سقوط ازاد میکند،

که شیطان هم انگشت تحیر به دندان می‌گیرد.

سرعت سقوط خود را کم کنید…

اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا.

#کوتاهـنوشت

🖋️سیدکاظمی

 

آمار

  • امروز: 86
  • دیروز: 189
  • 7 روز قبل: 476
  • 1 ماه قبل: 4194
  • کل بازدیدها: 41901

برشی از یک کتاب۱

آمار

  • امروز: 86
  • دیروز: 189
  • 7 روز قبل: 476
  • 1 ماه قبل: 4194
  • کل بازدیدها: 41901

بت ذهنت ات را بشکن!

انسان به دلیل برطرف ساختن نیازهای خود و از از انجا که موجودی اجتماعی است، ناگزیر از ارتباط با سایر انسان هاست. این ارتباط، بر روح انسان نیز تاثیر و تاثری دارد. گاه فرد بگونه ای تحت تاثیر طرف مقابل قرار می گیرد که تصویری خیالی از او در ذهن خود می سازد. خصوصا اگر آن فرد در بخش هایی از زندگی اش انسان موفقی باشد. این موفقیت ها می تواند در نگاه مخاطب موثر بوده و چهره ای بدور از خطا یا کم خطا در خیال فرد ترسیم کند.

اما از انجا که انسان برای رسیدن به توحید و موحد شدن، باید از این تلاطم سرای دنیا عبور کند، همین خطای ذهنی او میتواند، در تصور وی به مانند بُتی باشد که انسان ناخودآگاه ان را تقدیس کند. ولی خداوند متعال بنا بر ذات هدایتگری خود، همواره این بُت ها را بگونه ای در ذهن انسان می شکند تا در کشاکش این شکستها و ریزشها او را از اسیر شدن در این بتکده خیالی بیرون بکشد.

بنابراین اگر ناخودآگاه شیفته‌ی کسی شدید، ولی در عبور ثانیه ها و دقایق و روزها و لحظه ها، بنا بر حوادثی، این بت خیالی در ذهن شما شکسته شد، ان را فضل الهی به شمار بیاورید و دل به هدایت الهی بسپارید که آن حوادث، چونان تبر حضرت خلیل بوده اند که بر هیکل بت ذهنی شما فرود آمده اند.

رباب سیدکاظمی

 

آمار

  • امروز: 86
  • دیروز: 189
  • 7 روز قبل: 476
  • 1 ماه قبل: 4194
  • کل بازدیدها: 41901

حوالی چهل و یک سالگی!


برای ما انسانهای معمولی، رسیدن به چهل سالگی، اغلب مقارن با پیدایش تغییراتی در چهره، رنگ مو، ظهور چین و چروک‌های ریز و درشت بر چهره، یا دردهای مبهم در استخوانها و بدن و یا بالا رفتن چربی و فشار خون و دیابت است. البته نه لزوما برای همه، بلکه برای کسانیکه سبک زندگی درستی نداشته اند، این تغییرات بیشتر به چشم می آید.
اگر از آن دسته زنانی نباشید که بگویید سفیدی موی ما، ارثی است، حتما شما هم سختیهای زندگیتان را همچون دسته‌ای از گیس‌های به هم بافته، در پشت سرتان، محکم با گیره‌ای جمع کرده اید! ولی دیگر چهل سالگی رسیده است! الان با رسیدن به چهل سالگی، دیگر نمی‌توانید ان سپیدی‌های نامنظم پنهان در رنگ تیره موهایتان را مخفی کنید. شاید چاره موقت ان، رفتن به آرایشگاه و رنگ کردن موها باشد؛ ولی چهل سالگی دیگر همه چیز را لو می‌دهد، خودش زبانی می شود برای آنچه بر شما گذشته!
رسیدن به این سن، یعنی تو در زندگیت، تجربیاتی داشته‌ای، شادی و غم‌هایی را از سر گذرانده‌ای، پستی و بلندی‌هایی را طی کرده‌ای. زمین خورده‌ای! اما دست به زانو گذاشته‌ای، یاعلی گفته‌ای و بلند شده‌ای، که دشمن شاد نشوی. دلبستگی‌ها و دلشکستگی‌هایی داشته ای! اشک ها و لبخندهایی داشته‌ای! خلاصه اینکه، الان با کوله ای از تجربیات تلخ و شیرین بر دوشت، به قله چهل سالگی رسیده ای. سفر نفسگیری بوده؛ ولی حالا که به این سن رسیده ای، چه میخواهی بکنی؟ از این به بعد هم همین روال را در پیش بگیری؟ آیا در همه این سالها، در کشاکش این تجربیات، فقط به فکر دنیای خود بوده‌ای؟ برای خودِ ابدی‌ات چه کرده‌ای؟
بیشتر ما آدمها، با رسیدن به این سن، البته اگر متوجه آن شویم_ ان هم در این زمانه که مشکلات اقتصادی و رنگارنگی دنیا و سرگرمی ها، دزد توجه ما به مسائل مهم و حیاتی شده اند_ شاید نگاهی به داراییهای مادی خود بیاندازیم، ببینیم چقدر کار کرده‌ایم، چقدر درامد داشته ایم، این درامد را سرمایه گذاری کرده ایم یا به باد داده ایم؟ برای فرزندان خود چه کرده ایم؟ آیا به فکر سامان انها هستیم یا نه؟ و دغدغه های این چنینی… البته کار اشتباهی نیست؛ ولی نکته اینجاست که این تمام ماجرا نیست.
در روایتی از رسول خدا آمده است: «چون مرد به چهل‌سالگی رسد و خیرش از شرش بیشتر نباشد؛ شیطان بین دو چشمش را ببوسد و گوید: این چهره‌اى است که رستگار نگردد.» ورای تلخی که پشت این روایت نهفته و آن هم برای ایجاد تنبه و آگاهی در انسان بوده است، روایت گویای دو نکته مهم است:1. اهمیت چهل سالگی. 2. لزوم حسابرسی به خود. در منابع دینی، سن چهل سالگی، سن کمال عقلی انسان است، و به نوعی قله کمالات او محسوب می شود. رسیدن به این سن، شروع دوره پختگی و اتمام دوره جوانی و ورود به میانسالی است. گذر از چهل سالگی، یعنی ورود به سراشیبی عمر و لزوم توجه به داشته های معنوی و محاسبه نفس و آمادگی برای سفر آخرت. در واقع مضمون این روایت و روایات شبیه به آن، اخطار به مؤمنان است، تا تلاش کنند و متوجه گذر عمر بوده، آن را به بطالت نگذرانند، به دیون الهی که بر گردن آنهاست توجه کنند و قبل از رسیدن به چهل‌سالگی حساب خود را تسویه کنند؛ چون زمان به شدت در حال گذر است و در سراشیبی زندگی شاید فرصتی برای جبران بدی‌ها و انجام خوبی‌ها به دست نیاید.
پایان چهل سالگی و ورود به صبح چهل و یک سالگی، برای ما تلنگری محکم است. این تلنگر به ما یادآوری می کند که زمان چقدر سریع می گذرد، وقت کم است و کار ناکرده بسیار. اگر نتوانسته ایم تا این زمان، سهم بیشتری از خوبی‌ها و اعمال صالحه را در کوله پشتی اخروی خود جمع‌آوری و حفظ کنیم، اگر زاد و توشه ما برای این سفر اندک است و فرصت برای جبران رو به کوتاهی است، الان وقت بیداری است…
چه عمر از سی گذشت و یا که از بیست
نمی شاید دگر چون غافلان زیست
نشاط عمر باشد تا چهل سال
چهل رفته فرو ریزد پر و بال. (نظامی گنجوی)

سیدکاظمی

به قلم خودم

 

آمار

  • امروز: 86
  • دیروز: 189
  • 7 روز قبل: 476
  • 1 ماه قبل: 4194
  • کل بازدیدها: 41901

کلمات طیب؛ سالگرد واعظ درس اموز

کلماتِ طیّب 

سیدعبدالله فاطمی نیا(۱۴۰۱-۱۳۲۵)

✍نمره ندهیم به هیچ کس.

✍در قاموسِ خدا تا حالا کجا بودی وجود ندارد.

✍امروز مردم دچار خرافات هستند می گویند به من گفته اند تو موکل داری همزادت فلان کار را می کند، تمام این ها دروغ و توهم است ریشه مشکلات ما اعمال مان می باشد.

✍هر منبری گوش کردن ندارد.

✍سیدرضی صاحب نهج البلاغه پس از وفات مادرش فرمود:پس از این با کدام دست بلا ها را رد کنم؟

✍ریشه عرفان، عمل به شریعت است.✍اگر خوابی دیدید در ملاء عام نقل نکنید،این کتاب تعبیر خوابی که به ابن سیرین نسبت داده می شود، دروغ است. کتاب ایشان اصلاً به دست ما نرسیده است.

✍آقای بهاءالدینی فرمودند:در این دعاها که می گوید:(استر عورتی)خدایا زشتی مرا بپوشان، مقصود این است که ما آتش زیر خاکستریم.

✍اسیر توهمات نباشیم.

✍هر کس به او چیزی داده اند،در ساعات سحر داده اند.

✍در حدیث نبوی آمده،در ایام روزگار نسیم هایی است خود را در معرض آن ها قرار دهید.آیت الله بهاءالدینی می فرمودند:گاهی بعضی نسیم ها،مبداء میل انسان را عوض می کند.

✍شرح دعای کمیل، کار یک عالِم بسیار بزرگ است نه کار یک مداح.

✍این همه در کتاب ها می گردی که ببینی آیت الله قاضی چه گفت؟آیت الله بهجت چه دستوری برای سلوک داد؟تو هنوز با پدر و مادرت تند هستی.آن وقت انتظار داری سالک الی الله هم بشوی؟

✍برای دفع چشم زخم، صدقه پنهانی بسیار موثر است.

✍علامه طباطبایی فرمودند:رافتِ حضرت رضاحِسی است.

✍سیّدی در قم مشهور به سیّد سکوت بود، با اشاره مریض شفا می داد.از آیت الله بهاءالدینی راز کرامت سیّد را پرسیدندفرمودند:در آتش را بسته بود.

✍تا خشم را کنترل نکنید به هیچ جا نمی رسید.

✍ما نیامده ایم تا صاحب کرامت شویم.غرض از خِلقت معرفت الله و عبودیت می باشد.

✍روایتی است که باید با آب طلا نوشت مخصوصاً برای دانش پژوهان.

وقت را تقسیم کردن، وقت را وسعت دادن است.

✍یکی از اولیاءالله فرمود:در بین انواع وساوس، سوء ظن به نحوی است که اگر به آن ترتیب اثر داده شود،مِثلِ سنگ محکم می شود.

آمار

  • امروز: 86
  • دیروز: 189
  • 7 روز قبل: 476
  • 1 ماه قبل: 4194
  • کل بازدیدها: 41901

یقین، لازم نیست!

📜 #متن |🔰یقین، لازم نیست…

🔹يكى از دوستان مى‌ گفت چه كنيم تا به يقين برسيم‌؟ به او گفتم: «يقين لازم نيست، كه انسان با احتمال هم كار و حركت مى‌ كند.»

🔹در تجارت، با احتمال حركت مى‌ كنند. در كشاورزى با احتمال آغاز مى‌ كنند. دانه‌هايى كه يك كشاورز در زمين مى‌پاشد، يقين ندارد كه رشد كند و ممكن است هزار آفت سر راهش باشد، اما با همين توجه اقدام مى‌ كند.

🔹حال چه شده وقتى انسان مى‌ خواهد در راه خدا حركت كند، مى‌ گويد بايد يقين داشته باشم!؟

🔹 در اينجا يقين را اول مى‌ خواهيم، ولى در تجارت با يك احتمال هم حركت مى‌ كنيم تا جايى كه بيست بار ضرر مى‌ دهيم، ولى باز هم ادامه مى‌ دهيم و تازه اين ادامه را جزء پشتكار خود تلقى مى‌ كنيم و به حساب حماقت‌ ها و سفاهت‌ ها نمى‌ آوريم.

🔹وقتى مى‌ خواهيم با خدا معامله كنيم، مى‌ گوييم: يقين نداريم! ما كجا و كى يقين داشته‌ايم‌؟! 

🔹در حركت‌هاى خود و در اين دنياى احتمالات، با چه يقينى اقدام كرده‌ ايم‌؟ اينجاست كه كم مى‌ آوريم!

🔹وقتى مى‌ خواهيم در راه خدا حركت كنيم، يك جور معامله مى‌ كنيم و وقتى مى‌ خواهيم در راه خود و براى خود حركت كنيم، طور ديگرى عمل مى‌ كنيم. 

🔹همين چيزهاست كه براى انسان مشكل ايجاد مى‌ كند!

❛❛ عین‌صاد

📚 #اخبات | ص ۸۶

عین_صاد #بریده_کتاب #سیر_و_سلوک

آمار

  • امروز: 86
  • دیروز: 189
  • 7 روز قبل: 476
  • 1 ماه قبل: 4194
  • کل بازدیدها: 41901
1 3 4

آمار

  • امروز: 86
  • دیروز: 189
  • 7 روز قبل: 476
  • 1 ماه قبل: 4194
  • کل بازدیدها: 41901